۱۳۸۱ تیر ۷, جمعه

بلند پروازيهای يک آدم کوتوله

تشنه يافتن حقيقتی نو که دست هيچ انديشه ای به آن نرسيده است.

چشيدن يک احساس بکر که قلبی برای درک کردن آن وجود ندارد.

تمنای دردی بزرگ و ارجمند که تمام غمها و اضطرابهای کوچک و لذتهای حقير را در نظر بی رنگ سازد و هيچ کس را يارای تحملش نباشد.

حريص تجربه يک ايثار بزرگ، بی آنکه کسی بداند.

قدم نهادن در سفری بی انتها از راهی پرپيچ و خم که هيچ کس را يارای همسفری با تو نيست.

شکستن تمام بت ها و ساختارها و تابوهای ذهن و انداختن طرحی نو که تارش آزادی است و پودش آگاهی.

قربانی کردن عزيزترين من های وجود در پای منی که می خواهد پرواز کند. برای اينکه سبک شود، برای اينکه در راه نماند.برای اينکه آزاد شود.برای اينکه سبکبال بپرد.برای اينکه تنها برود.

مگه نه اينکه اگه ايده آلهای اين آدم کوتوله برآورده بشه، از اينی که الان هست ،هزار برابر تنها تر می شه .پس اين ها همش تلاشهای بيماری هستش که سعی می کنه بيماريش هر چه زودتر به همه وجودش سرايت کنه و زودتر از پا درش بياره.که بتونه تنها بميره.