۱۳۸۱ خرداد ۱۴, سه‌شنبه

برای لمس تن عشق
کسی بايد ،کسی شايد
که سر خستگی هاتو
به روی سينه بگيره
برای دل واپسی هات
واسه سادگيت بميره

حرف تنهايي قديمی
اما تلخ و سينه سوزه
اولين و آخرين حرف
حرف هر روز و هنوزه
تنهايي شايد يه راهه
راهي يه تا بی نهايت
قصه هميشه تکرار
هجرت و هجرت و هجرت
اما تو اين راه که همراه
جز هجوم خار و خس نيست
کسی بايد ،کسی شايد
کسی که دستاش قفس نيست.


ابی رو دوست دارم.چون خوب بلده نعره بزنه.اين هم آدرس اين قلب تو قلب پرنده.