اين هم مشکلات جديد اين دنيای مجازی وبلاگستان.يه وبلاگ پيدا کردم که نمی تونم بهش لينک بدم.(آخه خود نويسنده ش گفته!)ولی فکر کنم که می تونم چند تا از تيکه های قشنگش رو اينجا بيارم. :
"تو در را نبستي و به قلب سوزانم ايمان نياوردي
اي کاش آتشي در قلبت مي افروختي
اما نيفروختي
از هم جدا شديم
همچون برگ هايي که از درخت جدا ميشوند ....
اما تو به من ميگويي که اين پايان راه نيست ...
شب مال من و تو بود
و مبارزه عشق کار يک يا دو شب نبود ...
و حالا تنها هستم
تنهاي تنها
گلها را حس کردم ...
بارش را حس کردم ...
آخرين کلمات تو را شنيدم ...
و دور شدنت را ديدم .
چه کسي راست ميگويد و چه کسي دروغ ؟
نميدانم
دوري را در قلبم احساس ميکنم ....
حرف کدام را گوش بدهم ؟
او گفت آينده اي وجود ندارد فراموشش کن ،
او گفت خيلي آسان مايوست ميکند
و به قلبي که عاشق کرده بودي خنديد
و تو خنده او را با سکوت پاسخ گفتي
قلب عاشق فکر ميکرد زندگي براي عشق ورزيدن است
اما او گفت زندگي براي زندگي کردن است
و باز هم خنديد
و تو بازهم سکوت کردي
قلب عاشق افسرد
قلب عاشق فهميد زندگي براي شکستن است
قلب عاشق به قانون زندگي اهميت ميدهد
قلب عاشق خود قانون زندگيست
قلب عاشق طبق قانون زندگي شکست"
اين هم يکی ديگه
"قيمت
ماشين ...
تصادف ...
تاکسي ...
زن ....
معامله ...
امروز روز چهارمي هست که تصادف کردم و ماشين تو تمير گاه هست ...
امروز روز چهارمي هست که دارم با تاکسي ميرم سر کار ...
امروز روز اولي هست که ديدم چجوري يه زن تو تاکسي خودشو معامله کرد ...
امروز روز اولي هست که ديدم يه مرد يه زن رو خريد ۲۰ هزار تومن ...
امروز روز اولي هست که ديدم يه مرد چجوري وقتي که جنسش رو خريد همونجا تو تاکسي بي توجه به من و ۲ تا دختري که عقب نشسته بوديم داشت با دست ابعاد و مرغوبيت جنسي رو که خريده بود مي سنجيد ...
امروز روز اولي نبود که ديدم بعضي از آدما چقدر ارزون هستن ...
امروز ...."
اين هم يک کوچولوی ديگه
"اينو يه نفر قبل از خود کشي نوشته :
وقتي قطاري رد نشه كه بهش دست تكون بدي تحمل زندگي خيلي سخته.
مثل خوره افتاده به جون اعصابم."
البته خوشم نمياد که اين همه مطلب رو بدون لينک تو وبلاگم بيارم.ولی خب نمی تونم ديگه.شايد بعدا اگه شد ،لينکش رو آوردم.به هر حال دوست ناشناس! به خاطر اينکه از مطالبت بدون حق copy right استفاده کردم،شرمنده.خودت خواستی.