۱۳۸۱ تیر ۱, شنبه





اين هم چاکر داييش ، محمدآريان!!!
خب بالاخره عکس اين ورووجک رو بردم اسکن کردم.همينه که می بينيد.اين شخصيت به تنهايي نيمی از وقت پدر و مادر طفلک من رو واسه خودش کرده.آخه مامانش وقت نداره که بزرگش کنه.اين موجود ترکيبيه از حماقتها و هوشياری های عُظمی.(لازم به توضيح نيست که کدوم قسمت اين ترکيب رو از داييش به ارث برده.)رنگ موها و ابروها و مژه هاش بوره و چشمهاش بطور خالص مشکی!
چند روز پيش من و اون خواهرم که خاله ش باشه ،چشم مامانش رو دور ديده بوديم و بين خودمون نشونده بوديمش و يکی مون تو يه گوشش می گفت "محمد خَره!" و اون يکی تو اون گوشش تکميل می کرد که "گاوِ منه!" (خب بچه رو از کوچيکی بايد با اين گل واژه ها آشنا کرد تا وقتی بزرگ شد کم نياره!)اون هم کلی از اين بازی خوشش اومده بود و قاه قاه با ما می خنديد.بعد از چند بار که اين کار رو تکرار کرديم،خودش گوشش رو مياورد جلوی دهن من و خواهرم تا مدايح ما رو در حق خودش بشنوه.اين بازی تا وقتی که مادرش سر رسيد و يه پس گردنی نصيب جفتمون کرد، ادامه داشت.
خلاصه نمی دونم.هر قسمت رو که می بينيد خيلی خوشگله ،به داييش رفته .بقيه قسمتها رو نمی دونم از کی به ارث برده.(خب معلومه ديگه.از بابا و مامانش!!! ) ;)