۱۳۸۱ خرداد ۲۷, دوشنبه

فردا 29 خرداده ،سالگرد درگذشت دکتر شريعتی.از 29 خرداد 56 تا الان 25 سال می گذره. می خوام اين مدت تا اونجايي که می تونم ازش بنويسم.نه مثل اين برنامه های راديو و تلويزيون و حسينيه ها ،که يا بلدند ثنا و ستايش کنند و يا ناله و زاری و نوحه.تازه اسم دکتر برای اين نورستيزها يک تابو محسوب می شه.انقدر از شنيدن نامش وحشت دارند که تا مدتها حتی تاريخ درگذشتش رو از داخل تقويمهای رسمی حذف کرده بودند ،چه که ديگه بخواند بياند تو اين "بنگاه بانگ و رنگ"(همون صدا و سيمای خودمون به قول دکتر سروش) خاطره اونو زنده کنند.براستی

تو در نماز عشق چه خواندی

که سالهاست بر فراز دار

کين شحنه های پير هنوز

از شنيدن نامت پرهيز می کنند.


من نمی تونم از مرگ اون بنويسم.مگه اصلا اون مرده ؟! درسته ،فقدان چينن آدمی اون هم تو سنی که به پختگی کامل رسيده بود، يک ضايعه محسوب می شه.ولی من نمی تونم به اون بگم مرده. مگه برای من کسی از اون زنده تر هم وجود داره اصلا؟!