۱۳۸۱ خرداد ۲۴, جمعه

راستی از دُبی يک گربه ملوس و کوچولو گرفتم.يک بدن پشمالويي داره که نگو .رنگ پوستش بور و سفيده.چشماش عسليه.يه دماغ کوچولو داره به رنگ صورتی !!! دهنش رو هم که نگو.قربونش برم انقده کوچيکه که اصلا پشت پشمای صورتش پنهان شده.دُمش هميشه برافراشته است.انگار خيلی از صاحابش ممنونه که اونو انتخاب کرده! آهان راستی .يک گردنبند خوشگل هم داره.الان هم نشسته ِبر و ِبر منو نگاه می کنه و احتمالا با خودش می گه :"اين خل و چل داره چی کار می کنه"