۱۳۸۱ خرداد ۲۷, دوشنبه

همين چند خط حرف حساب از دکتر ،به من کمک کرد که خيلی از بندها و قالب های خودم رو تو اين دنيا بتونم پاره کنم.مثل يک پسر شجاع! باور کنم که ما از منفی بی نهايت هستيم تا مثبت بی نهايت.بقيه حرفها همش چرنده! همش کليشه است.

"اينکه می گويم مساله دين و بی دينی مساله حياتی نيست ،اينجاست. مساله اساسی که در وجود مطرح است ،"چه اندازه بودن" است، "چگونه بودن" و "چقدر بودن" خود آدم است.
دريا بودن يا اَنگشتوانه بودن؟مرغ خانگی بودن يا شاهين شکارجو بودن ،
اَنگشتوانه ! چه با آب زمزم پر شود و چه با آب آبگوشت، چه با شير مادر و چه شير خشک؟"

می خوام روش فکر کنيد.