۱۳۸۱ خرداد ۱۴, سه‌شنبه

کوهها باهمند و تنهايند

همچوما، باهمان تنهايان


اين يک مشکل کلاسيک من بوده که از ديگران به تنهايي خودم پناه می بردم و از تنهايي خودم به ديگران.بارها شده که واسه ديدن يک نفر لحظه شماری می کنم،ولی تا می بينمش احساس می کنم که نمی تونم باهاش راحت باشم و در نتيجه خودم رو واسش اَن می کنم. گاهی شده که بين دوستای نزديکم هستم و انگار فقط لَشم بينشون هست و گاهی اوقات واسه شنيدن صدای تلفن و رسيدن يک Email لَه لَه می زنم!

فهميدم.تنهايي اصيل ترين تراژدی آدما تو اين دنياست.فکر می کنيد خدا چون خودش تنهاست ،آدما رو اينطور آفريده که مثل کوهها باهم باشند و تنها؟! تا بتونند تنهايي خدا رو احساس کنند؟