۱۳۸۱ تیر ۲, یکشنبه

بُرش هايي از يک مُخ فوق العاده منسجم!!!

تغيير ، تغيير،تغيير

آزادی ،ديگه تو رو با هيچی عوض نمی کنم.

چرا نمی تونم خوابهام رو به خاطر بسپارم.انگار مدتهاست هيچ خوابی نديدم.

نگذار اينجا بمونم تا بپوسم.

تنهايي.

اتاقم واسه قدم زدن تنگه.

من کارم رو از دست می دم؟!

دلم واسه درس خوندن تنگ شده.واسه دودره کردن تمرينها و پروژه ها.

پاشو ، سنگی در آب بينداز.

از راهی مرويد که ديگران رفته اند.

همش تقصير خودته. چرا همه راهها رو به خودت بستی.

به دنبال چشمهای خاکستری.يعنی پيدا می شه؟

اين کيه ؟ اين کيه ؟ که با من همنفسه !

It’s the final countdown

الان اونايي که زير آوار موندند ،دارن کی رو صدا می زنند؟!

گيتار : "با من حرف نزن!"

چرا من هيچ وقت گرسنه نمی شم.

چقدر از قيافه اين همکارم بدم مياد.باز که زمان غذا خوردنمون خورد رو هم!

آقای مديرعامل : "راندمانت نصف شده."

خانوم ش : "تو ماهواره يک وکيل رو نشون داد که می گفت هنوز به دانشجوها ويزا می دند.تازه زن داداشم هم همين رو می گه. شما چرا نگرفتيد؟ "

از اين خانوم های گامبو متنفرم.

کجايي الان ؟ داری چی کار می کنی ؟

چقدر اين وبلاگ ها قشنگند؟

اين تاوان ايده آليست بودنه !

پدر آن شب جنايت کرده ای ،شايد نمی دانی.

بلدی دلت رو بزنی به دريا.

حيف شد ندا اون شب نرقصيد .

تَلَنگُر خيلی خوبه.

خورشيد من تازه شبها طلوع می کنه.

وای ،تو اگه خواسته بودی ....

در بين مردم باش و با آنها نباش.

اگه 1000 بار هم شکست بخورم ، ادامه می دم.حالا ببين.

آلمان ؟ نه ! ازش متنفرم. ترکيه ؟ نه ! بی فرهنگند .برزيل ؟ نه ! خيلی لوس شده . کره ؟ نه ! حق بعضی ها رو خورد اومد بالا.

بخاطر پول دارم کار می کنم يا کارم رو دوست دارم

با سقوط دستای ما ، در تنم چيزی فرو ريخت.

اين دو تا آقاهه دارن با هم به چيه اون خانومه نگاه می کنند؟ من هم نگاه کنم.شايد چيز خوبی باشه!

مگه دوربين دست خودم نبود.پس اين عکسهای مزخرف رو کی گرفته ؟

بايد همه چی رو عوض کنم.

عجب .اين هم مثل من فکر می کنه.کاش می تونستم باهاش صحبت کنم.

من دارم کجا می رم؟!

Show must go on

شما چند روز می تونيد مخی رو که هر جور آت و آشغالی توش پيدا می شه ، تحملش کنيد؟ ولی بدونيد که يک نفرنه تنها مجبوره که اونو تحمل کنه ،بلکه بايد اونو بگذاره رو سرش و تازه به عنوان فرمانروا قبولش کنه.