۱۳۸۱ خرداد ۲۸, سه‌شنبه

کوير ،چراغ بينايي !

- خب انقده کوير، کوير می کنی ،چند خط بنويس ببينيم چيه ؟
- بخدا من نمی دونم چيه.اگه می دونستم که بعد از 7 ، 8 سال همينطور توش سرگردون نمی موندم.بگذار خودش از کوير صحبت کنه تا حرفهای من حجاب نباشه :

"آنچه مسلم است، کوير نفی آبادی هاست ،برای آن که دل به آب و آبادی زندگی اش بسته،کوير يک نوع "دل زدگی"است؛ صدمه ای است برای سعادت و لذت و آرامش و از دست دادن "خوش بينی"! خوش بينی آن که زير سايه درختی لميده و آخور آباد کرده و پهلو از خوشبختی برآورده و از خودش خوشش مي آيد و از اين همه نعمت شاکر است.

رنج ،نفی ،عبث ،تيغ های برانی که راه "دنيا" را به سوی "آخرت" می برد و هموار می سازد؛ چه برای نان ديگران دغدغه داشتن و برای کسب آن تلاش کردن ،در نخستين قدم ،دغدغه نان را در خود کشتن و نان خويش را از دست نهادن است.وانگهی ،برای آن گروه از "فرزندان آدم" که "هُبوط " را برای نوع خويش فاجعه ای می شمارند،کوير سرنوشت ناکامی و تلخی و عطش ابدی آدمی است که به آن "ميوه ممنوع" نزديک شده است.اما برای آن گروه از فرزندان آدم که سرگذشت "آدم" را می پذيرند و دنبال می کنند، "هبوط،اين بهشت سيری و سيرابی و بی رنجی" ، و سر نهادن در اين ""کوير" –که در آن، دغدغه و تشنگی و آتش ،چشم به راه آدمی اند –آرزويي است که آنان را، برای نزديک شدن به اين "ميوه ممنوع" بی قرار کرده است.
شيطان و حوا ،چشم در خويشتن گشودن و عصيان و و بالاخره ،تبعيد از بهشت آوارگی در "کوير"...
بگذار تا "شيطنت عشق" تو را بر عريانی خويش بگشايد ،هر چند آنچه معنی جز رنج و پريشانی نباشد، اما کوری را هرگز به خاطر آرامش تحمل نکن!
....

در "کوير" هيچ نيست ، نه حرفی ،نه کسی ،تند بادی سرگشته و بی آرام ، در اين بی کرانگی تشنه همچون روحی تنها و سرگردان ،می وزد و می نالد و می جويد و فرياد می کشد!"