۱۳۸۱ خرداد ۸, چهارشنبه

کی بود همين چند دقيقه پيش گفت که اين مست بوده که اينها روگفته؟ هان ؟! غلط کرد!!

" داره بارون مياد...
اگه اينجا بودي الان با هم مي رفتيم زير بارون قدم مي زديم...
و اگه اينجا نبودي مي رفتم وزير بارون وسط خنده هام اشك مي ريختم تا كسي نبينه...

اگه اينجا بودي الان كُتم رو در مي آوردم مي انداختم رو شونه هات؛ و به جاي زيپ كُت با بازوم اون رو دورت نگه مي داشتم...
و اگه اينجا نبودي الان سردم نمي شد و برام مهم نبود كه باد مياد و من هميشه تا باد مياد سرما مي خورم...

اگه اينجا بودي امشب مي بردمت به يكي از اين رستورانهايي كه آتيش دارن؛ كه با هم روبروي آتيش بشينيم و بارون رو تماشا كنيم و شراب بخوريم؛
و اگه اينجا نبودي خودم تنهايي مي رفتم بيرون و مست مي كردم و با بارون حال مي كردم و خوش مي گذروندم...

اگه اينجا بودي بهت مي گفتم كه جقدر خوشحالم كه پيشم هستي...
و اگه اينجا نبودي به خودم مي گفتم كه مي تونم از خودم بودن لذت ببرم...

اگه اينجا بودي همه چيز درست ميشد...
و اگه اينجا نبودي همه چيز رو درست مي كردم...

هر دومون خسته شديم از اين بودن و نبودن...
شايد درست تر مي گفت اوني كه گفت: « مساله ما همينه...بودن و نبودن...» "

نمی دونم اين احساس رو من برات فرستاده بودم تا اونو به حرف بياری يا اينکه تو اين حرفها رو واسم فرستادی تا من اونا را احساس کنم.يادم نمياد.نمی دونم.ولی اينو می دونم که Encoding و Decoding مون حرف نداشته و يک بيت رو هم از قلم ننداخته. حتی يک بيت!