با رنج های بزرگ بودن از زبان يک همدرد :
سکوت کبود
هرلحظه حرفی از اعماق درون ما می جوشد
و همچون زبانه های آتش آتشفشانی
از سينه جستن می کند و از حلقوم بالا می آيد
تا از دهانه های آتشفشان
از دهان ما سر بردارد و بيرون ريزد
و سر به آسمان روح،
چشم به راه آن منِ ديگرمان بردارد و نمی شود.
نمی توان که زنجيرها فرا می رسند
و لب ها رو فرو می بندند
و طناب ها بر گردن می پيچند
و حلقوم را تا لحظه احتضار می فشارند
و می فشارند
تا نفس زندانی می شود
و خفقان می رسد
و چهره کبود می گردد و سکوت
و چه سکوت کبود سنگين بيرحمی!
برگزيده از کتاب شعرهای دکترشريعتی