۱۳۸۱ اردیبهشت ۱۶, دوشنبه

يک دانشجوی وامانده در برزخ اخبار ضد و نقيض :

چند خبر نااميد کننده :
آرش که رفته بود دبی ،اونجا بهش گير داده بودند که نمی تونی الان apply کنی .ظاهرا زودتر از 90 روز از تاريخ ورود به آمريکا (که تو I-20 مشخص می شه)، نمی شه واسه ويزا apply کرد.بعد اين طفلی فرداش می ره ابوظبی ،اونجا هم بابت اين 90 روز بهش گير می دند، ولی خوب می گذارند که مصاحبه کنه.ولی تو مصاحبه reject ش می کنند.همون بهونه کلاسيک "اگه ويزا بديم ،ديگه برنمی گردی!" من هم هر دو روز مثل لاشخورها منتظر بودم که ازش خبر بگيرم.همش تو مسنجر on بودم که اون پديدار بشه و ببينم که چی کار کرده و هر دو بار با ديدن صورتک غمگين مسنجر می فهميدم که روباهه.
بنا به اخبار واصله خيلی از بچه ها که از ايران رفته بودند آنکارا واسه گرفتن ويزا، بشتر reject شدند.ضمن اينکه از برخوردهای حقارت آميز کارکنان سفارت هم گله داشتند!!! يکی از بچه ها که از دانشگاه خودمون رفته بود(فوق صنايع)می گفت که احساس می کردم که دارند منو مسخره می کنند.مثلا می گفت اون مردک که داشته مصاحبه می کرده، با يک لحن تمسخر آميزی داشته درباره من به همکارش می گفته(خيلی تند که مثلا من متوجه نشم!) :
"Look at this stupid guy!...He is a top student!"
بعد هم می گفت منو با همون excuse کلاسيک reject کرده!
يکی ديگه از بچه ها هم سناريوی مشابه ای(البته نه با اين غلظت!)براش پيش اومده.
اين واقعا غير قابل تحمله! من بجای اون هم کفری شدم.انگار نمی شه دست خالی رفت اونجا.فکر کنم بايد از خورشيدخانوم بخوام چند تا فحش توپ و آبدار يادم بده که اونجا اگه از اين غلط ها کردند،هيکلشون رو ببندم به فحش که يهو عقده ای نشم ; )

اين ماجرا رو که امروز به بچه های شرکتمون گفتم، يکی از دوستام که اتفاقا تُرکه (!!!)تعريف می کرد که "يکروز تو تاکسی سوار شده بودم و رو صندلی کنار راننده نشسته بودم که 4 تا دختر بعداز من سوار شدند که طبيعتا يکيشون به من افتخار همنشينی روی صندلی جلو رو دادند".می گفت: "من هم خودم رو جمع و جور کردم و ژست يک آدم امامزاده و آفتاب مهتاب نديده رو داشتم بازی می کردم".بعد اين دختر جلويي با زبون ترکی برمی گرده به دوستاش می گه که :"ما که شانس نداريم.هر کی به ما ميفته ، بايد مثل اين بغل دستی من بَبو باشه!".بعد اين دوست ما هم خيلی زروش اومده بوده و واسه اينکه حال شريفشون رو بگيره، وقتی می خواسته پياده شه به راننده به ترکی می گه: "آقا ببخشيد، همين گوشه نگه داريد".و اون دختر خانوم بدوی در حال پياده شدن تموم تلاشش رو می کرده که يک لحظه چشمش به دوستم نخوره!!!"


چند خبر اميدوار کننده :
- I-20م رو واسم DHL کردند و بايد تا چند روز ديگه به دستم برسه اگه خدا بخواد(اميدوارم به اون باکتری سياه زخم دچار نباشه.چون ممکنه جورج بوش بخاطر اون نطق های آتشينی که در حقش کردم ،بخواد منو ترور کنه ... lol )
-چند email اميدوار کننده از شخصيت های برجسته (مثل مهديان کبير، يک مقام سفارت،...) ديدم که گفته بودند قوانين issue ويزا واسه ايرانی ها هنوز هيچ تغييری نکرده.
- بچه هايي که از اون طرف اومدند و رفتند واسه ويزا apply کردند ،تقريبا بدون استثنا و بدون هيچ مشکلی ويزا شون رو گرفتند!

به هر حال من اواسط خرداد می تونم برم واسه ويزا apply کنم و اين کار رو خواهم کرد.هر چه بادابادا.می تونم هم صبر کنم ببينم به اين سيما بينا که تو آلمان منتظره issue شدن ويزاش هست که بتونه واسه کنسرتش بره آمريکا،بالاخره ويزا می دند يا نه.آخه اين موضوع احتمالا خيلی رو ويزای من هم تاثير می گذاره!!! پس جون بچه تون اگه به بليط های پيش فروش شده کنسرت ايشون توجه نمی کنيد، به اين دانشجوی وامانده رحم کنيد و ويزای ايشون رو issue کنيد.مرسی!