من و صفت های ترين
تو زندگيم هميشه با صفت های ترين درگير بودم .
از همون بچگی همه دوستام بايد اقرار می کردند که ماشين اسباب بازی من سريعترين و لوکس ترين ماشينه .يا دختر خاله ام رو مجبور می کردم که شهادت بده که عمه من مهربون ترين عمه دنياست.
بعد که يه کوچولو بزرگتر شدم ،به ماشين بابام هم گير می دادم.تو جاده اگه يه نفر ازش سبقت می گرفت ،بابام به دست من رسوا می شد.
بعد که يه خورده بزرگ شدم ، ديدم که اين ترين پسندی يه چيزی بيشتر از چشم و هم چشمی های بچه گانه است. خيلی اوقات آدم صفت ترين رو دوست داره ،واسه اينکه اونو از زنجير نسبيت رها می کنه و به دنيای مطلق نزديک تر می کنه.در واقع داره ميل طبيعی خودش به بی نهايت رو با اين صفت های ترين سيراب می کنه.
من هم صفت های ساده و برتر رو از گرامر خودم حذف کردم و فقط صفت ترين رو باقی گذاشتم.اينجا کم بود و من صفت ترين می ساختم.بعد ديدم يهو يه عالمه صفت ترين رو دستم باد کرده.نه می تونستم اونها رو به دست باد بسپارم و نه مصداقی داشتم که اين صفت ها رو بهش هديه کنم.
تا اينکه تو اومدی . کاری ندارم که دروغ بودی يا سراب يا فريب طبيعت ،ولی يه بهونه بودی .يه پاسخ هر چند کوچيک به سوال بزرگ چرا زندگی کردن.اون موقع نگاه من به همه چيز تلخ بود جز به برق چشمای تو. اون وقت همه خنده ها رو مبتذل می ديدم جز خنده های تو.
از اون به بعد من ديگه سوژه خوبی پيدا کرده بودم .صفت های ترين رو می ساختم و بهت تقديم می کردم.يکيش رو روی گردنبند می نوشتم ،مياوردم می انداختم تو گردنت . يکيش رو روی دوتا گوشواره حک می کردم و بهت می دادم.يکيش رو روی گل سرت نقش می کردم. يکيش رو همينطور می چسبوندم رو پيشونيت که هميشه جلوی چشمم باشه.
بقيه رو هم می ريختم تو خورجينت که اگه يه موقع دلت خواست ،عوضشون کنی .واسه اينکه هيچ وقت کم نياری.البته ترين هاش لزوما مثبت نبودند.منفی هم بودند.ولی ترين بودند.اين منفی ها رو يه جای خورجينت می گذاشتم که حالا حالاها دستت بهش نرسه.
بعد ديدم که شونه هات کوچيکتر از اونی هستند که اين همه بار رو بتونند تحمل کنند.انقدر سنگين شده بودی که نمی تونستی راه بيای.می خواستم بگم گور پدر اين همه صفت های ترين .همشون رو از دوشت وا کن.آزاد و سبک شو.خودِ خودت بشو.اگه دلت نمياد ،خودم می کَنمشون.همشون رو پاره می کنم.با همين دستهايي که اونها رو ساخته بودم.می خواستم بگم من به يک همسفر احتياج دارم.به دو پای رونده.کاری ندارم که چه برچسب هايي بهش آويزون باشه.
خواستم بگم همه رو از دوشت برداری ، فقط يکی رو نگه داری.فقط اين يکی رو .صفت "هميشگی ترين" رو نگه داری. هر چی فکر کردم ،ديدم که اين يکی رو نمی تونم حذف کنم.
خواستم بگم يار سفر باشی .واسه هميشه.
خواستم بهت بگم :
پرواز با تو بايد
گر پرشکسته در باد
آغاز هر کجا شد
پايان هر کجا باد
ولی ديدم که تو رفته بودی و منو با خورجينت و تموم اون ترين هام تنها گذاشته بودی.