۱۳۸۱ شهریور ۲, شنبه

آسون نشو ای همسفر

از گلابی بدم مياد. از لبو متنفرم .

اولين گاز رو که بهشون می زنی ،تو دهنت ولو می شن.

مثل زن اون کاره می مونند که وقتی بهشون می گی بنشين ،يه راست می خوابند!

عاشق سيبم.وقتی با پوست می خوريش.

سيبهايی که هنوز نارسن و در مقابل گاز زدن مقاومت می کنن.

از آسون بودن متنفرم.

از آسون شدن متنفرم.

اومدم اون نيمه گمشده م رو تو وجود تو پيدا کنم ،اون نيمه پيدا شده رو هم گم کردم.

قرار بود تو دريای بيکران چشات شنا کنم .انقدر اين دريا بی تابی کرد که من و قايقم توش غرق شديم.

خواستم با خنده هات به ريش دنيا بخندم .ولی اخمات دنيا رو روی سرم خراب کردن.

فکر می کردم معنی زندگيم می شی ،يه سوال بزرگ و بی جواب به سوالهام اضافه کردی.

مهراوه هميشه مشکل من ،تو هيچ وقت آسون نشدی.

هيچ وقت.