۱۳۸۱ مرداد ۱۴, دوشنبه

اين عکسی رو که شبح جديدا تو ستون سمت راست وبلاگش گذاشته ديديد؟ من نمی دونم چرا هر وقت مجسمه اين مرده (همون که داره اون خانومه رو به شدت درک می کنه) رو می بينم ،ياد اشلی تو فيلم برباد رفته می افتم.البته مجسمه اون خانومه به هيچ وجه شبیه اسکارلت نيست ها !

من اولين بار اين فيلم رو وقتی 6 سالم بود ديدم.البته اون موقعها فقط از اون مامیِ اسکارلت (همون خانوم سياهپوست تپُل) و دختر کوچولوش خوشم ميومد و اون صحنه ای که دختر اسکارلت با اسبش از رو نرده می افتاد پايين و می مرد ،واسه من نقطه آخر فيلم بود و اين تراژدی کوچولو ديگه نمی گذاشت که تراژدی بزرگتر آخر فيلم رو درک کنم که چطور همه تنها شدند.همه!

ولی الان هم که دوباره اين فيلم رو می بينم و مثلا چشم بصيرت واسه خودم پيدا کردم،هنوز نفهميدم که اسکارلت از چيه اين اشلی بيريخت خوشش اومده بود که عاشق سينه چاکش، رت باتلر رو با اين همه زيرکی و خوش تيپی پس می زد؟!