۱۳۸۱ مرداد ۲۶, شنبه

خورشيد داره از پشت کوهها مياد بيرون.
مورچه ها کم کم بلند می شن که بقيه دونه های گندم رو بيارند تو لونه هاشون.
کفترا خودشون رو به در و ديوار قفس می کوبند.يعنی بالهاشون از شهوت پرواز لبريز شده .
مزرعه دار می دونه که خاک تشنه انتظارش رو می کشه.

همه می دونند که خورشيد خانوم ناز کسی رو نمی کشه.
همه می دونند که خورشيد خانوم منتظر کسی نمی مونه.
خورشيد خانوم از بالاسرشون می گذره. اگه باهاش همراه بشند يا نه.

من هنوز مغرورم ،اگه تو رو داشته باشم يا نه.
من هنوز به خودم crouiser می زنم .مثل اون وقتا .اگه بوش به مشامت برسه يا نه.
من طبق معمول می خوام دنيا رو کولم بگيرم .اگه چشمات بگن آره يا نه.
من دارم می نويسم ،اگه چشمای تو بخونندش يا نه .
من می خوام پرواز کنم ،با تو يا بدون تو.
زندگی ادامه داره ،متاسفانه يا خوشبختانه.

من حالم خوبه، ولی تو باور نکن.