۱۳۸۱ اردیبهشت ۴, چهارشنبه

اول اول بايد از ايميهای شما دوستهای خوبم ،چه اينور آب و چه اونور آب که به من لطف کرديد و با من همدردی کرديد(حالا اونايی که نمی دونند ،فکر نکنند مامانم مرده ،نه بابا .چند تا بلاگ اخيرم رو ببينيد ،متوجه می شيد.)همه حرفهاتون رو با دقت خوندم.چه اونجايي که با هام احساس همدردی کرده بوديد،چه اونجايی که خبرهای اميدوار کننده بهم داده بوديد و چه اونجايی که از من انتقاد کرده بوديد.و بايد بگم که به همشون به يه نوعی احتياج داشتم.
فقط می خوام يه چيزی بگم و اون اينکه شايد شما از دلايل من واسه رفتن آگاه نباشيد.يه قسمت اين دلايل طبيعيه و يه قسمتهاييش هم مربوط به شرايط و اتفاقاتی هستش که مربوط به زندگی خودمه(و نتيجتا غيرطبيعی!!!).هنوز اين حرفها رو نزدم و شما شايد اين عکس العمل منو بدون در نظر گرفتن اون نيمه پنهان قضاوت کرده باشيد.بايد فرصت کنم که اونها رو کم کم بگم اينجا(حالا اگه اونها رو بگم ،ممکنه خرابتر بشه.ولی اشکال نداره!)بخدا من هنوز "ممل آمريکايي" نشدم که بخوام از اون کارها بکنم(تازه من خيلی زرنگ تر از اون هستم.آخه کسی مگه گوگوش رو ول می کنه می ره آمريکا! ;) ) پس نمی خواهم به اين متهم بشم که ايده آلهام cheap هستند.بارها برام اتفاق افتاده که برای رسيدن به روياهام له له می زدم و وقتی بهشون رسيدم،ديگه تو چشمم سرابی بيش نبودن. ولی بايد قبول کرد که بعضی اتفاقات هستش که صرف نظر از ارزش ذاتی خودشون، می تونند خيلی مسير زندگی آدم رو عوض کنند.شما که چند تا چيز(مثلا پيرهن) از من بيشتر پاره کرديد ،بهتر بايد بدونيد.پس فقط يه خورده ،يه کوچولو خودتونو جای من بگذاريد.يادمه پارسال همين موقعها بود که مثلا قرار بود آخرين ترمم رو بگذرونم و به اميد خدا تابستون فارغ بشم(شما بخونيد فارغ التحصيل.ولی تو شريف اصولا آدمها اول بايد فارغ بشند ،بعد فارغ التحصيل!!!)که حوالی خرداد ماه يک هو گفتند که پاسدارهای امام زمان کم شدند و سربازی رو ديگه نمی فروشيم .باتوجه به اينکه از زمان حذف و اضافه گذشته بود، اينجانب مجبور شدم که برم پيش يکی از استادهام و ازش بخوام که 3 واحد شيرين رو به من 0 بده که بتونم ترمم رو کش بدم.واون هم در حاليکه نيشش رو باز کرده بود و اون دندونهای زشت و بدترکيبش تا بنا گوش معلوم بود(واسه اينکه قيافش براتون تداعی بشه ،تو yahoo messenger اين رو تايپ کنيدD: )گفت :
- عزيزم اين اولين باريه که يه دانشجو چنين چيزی از من خواسته.باکمال ميل اين کار رو می کنم و قيافت رو هم به خاطرمی سپارم!!

من هم که می بينيد قيافش رو هنوز بياد دارم!!! اين از پارسال .اين هم از امسال که بعد از پذيرش گرفتن و تازه وقتی که می خوای بری واسه ويزا apply کنی ،يه هو يه عده آدم IQ می زنند و يه راه حل شيک واسه تامين امنيت ملی آمريکا پيدا می کنند... بگذريم!

ولی ما پوست کلفت تر از اين حرفها هستيم.يه فرمايش گوهربار می گه که :
"آمريکا هيچ غلطی نمی تواند بکند."
ما هم فرزند انقلاب هستيم و وقتی فرمايش گوهر بار به گوشمون می خوره،از سر جامون بلند می شيم و می گيم تکبير.شما هم بگيد تکبييييييييييييير!