۱۳۸۱ اردیبهشت ۴, چهارشنبه

خصوصی:

نظريات راديکال يک پينک فلويديش

بابا اين پينک فلويديش خوبه زياد وارد اين مسائل نميشه ها.من خودم فکر می کردم که اصولا تو سنت شکنی و مبارزه با عرفهای غلط جامعه خيلی پيشقدم هستم و بسادگی هيچ برچسبی رو نه از دين ،نه از سنت و نه از تاريخ قبول نمی کنم.زرشک!!! هر چی اين حرفهای پينک فلويديش رو خوندم،نتونستم فلسفه ش رو زير سوال ببرم.ولی وقتی به جنبه های واقعی اون نيگاه می کردم ،می ديدم به اين سادگيها هم نيست. دلم می خواد بعدا بيشتر درباره اش صحبت کنم(لازم به توضيح نيست که پينک فلويديش تو اون نوشته انقلابی خودش فقط سوال مطرح کرد و راه حلی ارايه ندادو اين خودش کار قشنگيه).ولی چرا بين فلسفه و احساس ما انقدر تناقض وجود داره؟چرا من ،خورشيد و خيلی های ديگه می خواهيم اتوبان ها بی انتها باشند،شعر سفرمون بی انتها باشه ،دل به دريا بسپاريم ،خودمون رو بسپاريم به همسفرمون و حتی نخوايم بدونيم مقصدمون کجاست.نمی دونم چرا همه تو همون تفکر اسطوره ای و شاه پريونی کلاسيک غرق هستند که يکی از راه می رسه ،يکی که مثل هيچ کس نيست و ته دل ما هری می ريزه پايين .به قول دکتر شريعتی،"مگر غرورها را برای آن نمی پروريم که آن را بر سر را مسافری که چشم براه آمدنش هستيم ،قرباني کنيم!".نمی دونم اين دکلمه به خاطر صدای خواننده ش انقدر دلنشينه يا اينکه خيلی از ما بهش اينطوری احساس می کنيم :

يک نفر آمد که حرف عشقو با ما زد

دل ترسوی ما هم دل به دريا زد

به يک دريای طوفانی ،

دل ما رفته به مهمانی،

چه دوره ساحلش!

از دور پيدا نيست.

يه عمری راه و در قدرت ما نيست

بايد پارو نزد ،وا داد.

بايد دل رو به دريا داد

خودش می بردت هر جا دلش خواست.

به هر جا برد،

بدون ساحل همونجاست.

يعنی اينها فقط شعره؟ کشکه ؟نمی دونم.شايد بايد با نگاه خشک فلسفی اونها رو زير سوال برد!

ولی خورشيدخانم از دست اين دوست اصوليش چی می کشه ها ؟!من نمی دونم آيا جرات می کنه که قصه ديونگی هاش و دل به دريا سپردنهاش رو واسه اون تعريف کنه يا نه ؟اگه هم تعريف کنه ،احتمالا پينک فلويدش گوشش رو می کشه يا کلش رو می کنه.ولی اين به نظر من يه غمنيمته. هر کس به چنين مهاری که در واقع از جنس آگاهی و هوشياری هستش ،احتياج داره.حالا می خواد دوست آدم باشه ،پدر يا مادر باشه، يک معلم باشه يا اينکه يکی از من های خود آدم باشه. من هم اگه چنين غنيمتی داشتم، مجبور نبودم هزينه چشم بستن ها و قمارهابازی های عاشقانه خودم رو انقدر سنگين پس بدم.