برداشت اول
دقيقا يادم نمياد، ولی يه مدت پيش بود که تو يه روزنامه يه مصاحبه از عباس عبدی چاپ کرده بودند(اين هم شد اِند اطلاع رسانی دقيق! ولی چون می دونم که به من خيلی اعتماد داريد، زياد به ذهنم فشار نميارم.). حضرت آقا طبق معمول روی کاغذ و پشت ميکروفون کلی پسر شجاع شده بودند و همه فعالين سياسی مملکت رو بخاطر مصلحت طلبی و اينکه اصول فعاليت سياسی رو رعايت نمی کنند و تو زندان سازش می کنند، به باد انتقاد گرفته بودند و حتی تا اينجا پيش رفته بودند که فرمودند: "من بعد از اولين گاف بزرگم تو سياست، از اين حوزه می رم کنار" و حتی به ديگران هم توصيه کرده بودند که همين طريق رو پيشه خودشون کنند!(اونهايی که اون مصاحبه رو خونده بودند، حتما يادشون هست که تيتر مصاحبه رو به افتخار اين اظهار نظر دليرانه گذاشته بودند "گاف بزرگ")
برداشت دوم
تو اين مدت هميشه عبدی رو به عنوان يکی از صاحبنظران تندروی اصلاح طلب شناخته بودم. حتی اگه نظريه "خروج از حاکميت" رو که خيلی ها سرمنشا اون رو عبدی می دونستند، در نظر نگيريم و به پيشترها مراجعه کنيم، می بينيم که انقدر شجاعت داشت که جزو اولين نفراتی بود که بطور شفاف و تو روز روشن پاش رو گذاشت رو دم رفسنجانی! وقتی مقاله های تندش رو تو نوروز و از گوشه و کنار می خوندم، هميشه از خودم می پرسيدم اين بشر پشتش به کجا گرمه که تا حالا از شرمندگيش درنيومدند!
برداشت سوم
چرخ گردون چرخيد و چرخيد تا اينکه يکی از افتخارآفرينان انقلابی در رور تسخير سفارت آمريکا، سالها بعد و اتفاقا در روز 13 آبان به جرم جاسوسی برای آمريکا بازداشت شد! نمی دونم چرا وقتی يه مدت بعد عبدی رو با اون روحيه متزلزل تو صدا و سيما ديدم، اون هم صدا و سيمايی که تو اين مملکت به عنوان سمبل سقوط گروه اپوزيسيون و سازش با حاکميت(هر چند از روی اجبار) تلقی می شه، بی اختيار ياد همون حرفهاش افتادم و پيش خودم گفتم: حضرت آقا، فکرکنم ديگه اون گاف بزرگ رو داديد. اگه خودتون صداش رو نشنيديد، ما شنيديم ديگه. قبول بفرماييد!
برداشت چهارم
اين حرفها رو به شيوه روزنامه کيهان و برای به اصطلاح افشاگری يک آدم غيرخودی ننوشتم. به هيچ وجه هم اعتقاد ندارم که عبدی بايد بخاطر اين تزلزل(که هنوز هم مشخص نشده تحت چه شرايطی صورت گرفته) از جامعه و سياست طرد بشه. فقط خواستم بگم که تئوری بافتن روی کاغذ و قهرمان بازی تو محفلهای خصوصی و جمع های روشنفکری يک چيزه و مبارزه کردن و سلول انفرادی کشيدن و به وعده های کثيف حاکميت "نه گفتن" و سازش نکردن يه چيز ديگه.
عباس عبدی به عنوان يک انسان حق داره به اين نتيجه برسه که "زندگی کردن مهمتر از مبارزه کردنه" و يا اينکه اين سستی رو به قول خودش به عنوان گاف بزرگ تلقی کنه و کنار بکشه. ولی مطمئن باشه که اين ملت اين فرصت رو بهش می ده که اشتباه کنه و در کوره مبارزه(در عمل و نه زير لحاف کرسی!) پخته بشه و برگرده. در ضمن نبايد زياد هم سخت بگيره.می تونه يه خورده از اين رفسنجانی ياد بگيره. حضرت آقا يک تنه اين مملکت رو گاف باران ! کرده، ولی باز هم رضايت نمی ده که کنار بکشه. عبدی هنوز خيلی کار داره که تا اين حد تنزل کنه.
برداشت آخر
تو اين بين از عبدالله نوری خوشم اومد. همون موقع که داشت حکم سنگين زندانش تاييد می شد، تو يه مصاحبه کوتاه اين جمله دکتر شريعتی رو تکرار کرد و گفت : "حسرت يک آخ را هم بر دلشان خواهم گذاشت". بارها و بارها در مقابل پيشنهادهای به اصطلاح دلسوزانه اين اصلاح طلب های مصلحت طلب که ازش خواسته بودند تقاضای عفو بده ، مقاومت کرد و انصافا تا آخرين لحظه حسرت يک آخ رو به دل همه شون گذاشت.