۱۳۸۱ آذر ۱۲, سه‌شنبه

می دونم. خيلی سرد شدم .خيلی. ديگه اين پيشوی وفادار هم تن به نوازش من نمی ده. می دونم!

آخه می دونی؟ از اون حلقه های پنج تايی زندگی، يهو دو تاش رو حذف کردم. اون دو تای آخريش رو.

شايد بهتر باشه که همه اون حلقه ها رو تجربه کرد. يکی رو حذف کرد. يکی رو اضافه کرد. بايد ترکيبات مختلفی از اون رو امتحان کرد.

تا اين حلقه ها هستند.

تا ترکيبی از اونها هست برای ساختن،

برای تجربه کردن،

من خراب می کنم. می سازم.

خراب می کنم. می سازم،

....

باهاش می نويسم

باهاش از زندگی می نويسم.

باهاش زندگی می کنم.

اگه سرد باشه ،

اگه گرم،

اگه خواستنی باشه،

اگه نفرت انگيز.

کيه که ندونه پنجره خونه ها رو وقتی هوای بيرون سرد می شه، می بندند و می رند سراغ بخاری هاشون.

کيه که ندونه اين پنجره هم يه دگمه کوچولو اون بالا داره که می شه اون رو فشار داد و رفت تو رختخواب گرم و نرم لالا کرد.