۱۳۸۱ دی ۷, شنبه

در میانه راه آنان گرسنه شدند

برای ناهار نشستند، آنجا، نزدیک علف

پری از پرنده های رهگذر بر نانشان افتاد

یکی از آنان آن را دید

شگفت زده شد و از خوردن باز ماند

دیگران حریصانه به خوردن ادامه دادند...

آنـــــــک از هم جدا شدند.

"یانسین پروتسس"، شاعر معاصر یونانی

نشستم کلی در شرح اینکه چقدر از این انتخاب پرنده هه خوشم اومد قلم فرسایی کردم .مثلا خواستم دلیلمندش کنم. ولی با توجه به اینکه همون انسجام فکری تار عنکبوتی خودم رو هم این روزها از دست دادم، دیدم آخرش بد معجونی از آب دراومد که خودم هم نمی تونم استعمالش کنم. احساس کردم بدجوری داره به شعور مخاطب توهین می کنه. همش رو پاک کردم و فقط به این بسنده می کنم که :

یه جورایی بوی عجیبی ازش به مشامم می رسه.بوی حکمت. از همون پرنده فهیم! در واقع اصلا مهم نیست که آخر اون راهی که می ره چی باشه.

شگفت زده شد و از خوردن باز ماند

دیگران حریصانه به خوردن ادامه دادند...

آنـــــــک از هم جدا شدند.

آنـــــــک از هم جدا شدند.

آنـــــــک از هم جدا شدند.

....

....