با معلم بزرگ
من سوالی را در ارشاد مطرح کردم و از بچه ها پرسيدم، چند نفر جواب دادند، گفتم : نه!
من خواستم درگيری فکری ايجاد کنم و به اين دليل جواب نمی دادم. يکی از همين مومنين ولايتی اعتراض کرد. شخصی بلند شد و خواست که از همان اول جواب را بگويم و همه را راحت نمايم. من گفتم : آقا جان! من نيامده ام که همه را راحت کنم. من آمده ام راحت ها را نارحت کنم. مگر من ترياک و هرويين ام که همه را راحت کنم. من از آنهايی نيستم که جواب های نوشته شده دارند. اگر واقعا کسی می خواهد خدمتی انجام دهد، بايد آدم های ناراحت را ناراحت و آدم های آرام را ناآرام کند و در ميان آدم های منجمد ،تضاد و درگيری ايجاد کند. والله! در ميان بعضی از مردم ايجاد شک کردن خدمتی است هزار مرتبه بزرگ تر از ايجاد يقين. زيرا آن يقينی که اين جوری به افراد تلقين و تنقيه شود، ماده مخدر است و چنين يقينی ارزش ندارد. هفتصد ميليون مسلمان يقينی که دو پول ارزش ندارند.
آن که بعد از شک و دلهره و اضطراب و درد به وجود می آيد، ارزش دارد. ايمان بعد از کفر. والا در طول تاريخ همه اش يقين بوده و هيچ ارزشی نداشته است. اين آيه " کان الناس امت واحده " به يقين دار حمله می کند. اصلا پيغمبران برای ايجاد بحث کردن آمدند، والا مردم در خريت شان آرام می چرخيده اند !
دکتر علی شريعتی