۱۳۸۱ آذر ۲۵, دوشنبه

خب اصلا خوب نيست. يعنی يه جورايی خيلی بد شده. دارم سه تا کار رو با هم جلو می برم(البته به غير از رسالت شريف وبلاگ فرسايی!) به هر کس می گم، می گه بيچاره اون کارها ! چون هيچ کس حاضر نشد که منو دريابه ، مجبورم خودم تنهايی دلم واسه خودم بسوزه که وقت اين کار هم نيست متاسفانه !
احتمالا تو اين مدت نمی تونم اون طور که می خوام و به طور منظم اينجا رو آپديت کنم.
هميشه همينطور بوده. ندونسته ، نخواسته و گاهی اوقات نفهميده درگير می شی. و که می داند که درگيرشدن يعنی چه ؟!
فعلا تا اطلاع ثانوی زندگی يعنی نان و فقط اندکی آزادی. تو اندک لحظات آزادی حتما ميام و زندگی را در اين نی لبک شيشه ای می نوازم آرام آرام ;)
پس لطفا به اين اسب نفس بريده بيرحمانه تازيانه نزنيد. يه خورده آرومتر:)