۱۳۸۱ آبان ۲۷, دوشنبه

نمی دونم کجا بود خوندم که خاستگاه ناب ترين جکهای فارسی دوجا بيشتر نيست، يکی خوابگاههای دانشجويی و ديگری تو سربازخونه ها و پادگان ها.

اين هم چند نمونه از اونهايی که اين اواخر تو نشريات دانشجويی ديدم :



"بياييد شاديهايمان را با هم تقسيم کنيم"

وعده ما سر جلسه امتحان

اصل بقای پروژه :

"هيچ پروژه ای ايجاد نمی شود و هيچ پروژه ای از بين نمی رود، فقط از دانشجويی به دانشجوی ديگر منتقل می شود!"

"حاضر زدن در کلاس

انجام انواع تقلب

پاس شدن هر گونه امتحان

پيدا کردن شماره اساتيد در اسرع وقت!

تحويل سوالات امتحان در محل !!"

"پيمانکاری دانشکده"

غيرممکن

نيم ساعتی می شه که چشم به در دوخته ايم تا استاد محترم تربيت بدنی تشريفشون رو بياورند که بالاخره بعد از کلی آويزونی، يک عدد شکم از در می آيد تو و بعد از آن هم يک عدد بدن چسبيده به همان شکم. وقتی فهميديم استاد محترم قبلا بدن سازی کار می کرده، جواد گفت :

"احتمالا يک مثبت منفی تو برنامه غذاييش اشتباه شده!"

بی خيال

"اعلاميه زده اند، اردوی همدان-کرمانشاه. جوگير شديم و هشت هزار تومان پياده شديم . به خيالی فقط دوربين برداشتيم و خوارکی هيچ چيز. وقتی اتوبوس دخترها را بردند کرمانشاه و ما رفتيم همدان، احساس کرديم که به مقادير متنابعی سوسک شديم!"