۱۳۸۱ آذر ۴, دوشنبه

اين هم يکی از شيطنت های بارون :

امروز نزديکی های افطار حوالی فلکه دوم صادقيه ديدنی بود.ديوونگی های بارون بود و يه ميدون که شده بود عين درياچه.طفلک بعضی از دخترخانوما کلی خودشون رو خفه کرده بودند و شيک و شادان زده بودند تو خيابون و مشغول رسالت شريف طنازی و حال پخش کردن بودند. بارون هم نامردی نکرده بود و خوب از شرمندگی شون دراومده بود. قيافه بعضی ها شون واقعا ديدنی بود. همين طور بارون بود که از بالای سرشون می چکيد و رنگ آميزی های صورتشون رو که اتفاقا با کلی وسواس و دقت رو صورتشون نقاشی کرده بودند،می شست و می برد. واسه بعضی از اين ظريف ترهاشون، اين مايع دلچسب و گوارا با مقادير معتنابهی از آب بينی شون که در اثر سرمای هوا آويزون شده بود، همراه می شد. البته مايع حاصله در مسير دور و درازش به سمت پايين، دهن مبارکشون روهم بی نصيب نمی گذاشت.

موقع گذشتن از قسمتهای عميق گودال های آب خيلی دلشون می خواست که يه آقای متشخص بياد دستشون رو بگيره و به يه ساحل امن تری برسونه. ولی متاسفانه با اين قيافه هاشون به اين سادگی ها توسط آقايون درک نمی شدند .

اين جوری هاست ديگه .می گن گهی پشت به زين و ...به هر حال بد نيست که اين خانوما فعاليتهای حياتی زندگی شون رو با اداره هواشناسی هماهنگ کنند.