درراستاي اينکه من به لطف يکی ازدوستهاي نازنينم بالاخره امسال موفق شدم کارت جشنواره رو بگيرم ،اين روزها خيلی خوش مي گذره و من روزي حداقل يک فيلم می بينم و اون هم چه فيلمهايي!
ديروز "خانه اي روي آب"رو ديدم واسه بهمن فرمان آرا.وقتي تو سالن انتظار(اصلا نمي دونم به اونجا مي گند سالن انتظار يا نه.هر چی فکر کردم ،اسم رسميش رو پيدا نکردم.آخه يکی نيست بگه مگه اونجا زايشگاه است که می گی اتاق انتظار! به هر حال هر چی باشه ما اونجا داشتيم انتظار می کشيديم و الحق که هر انتظاری بي حکمت نيست!) نشسته بوديم ،يکهو ديديم يک چيزی داره قِل می خوره مياد طرف ما. ازنگاههای خيره خلايق به اين موجود گرد تپلی فهميديم که کارگردان فيلم تشريف دارند. هنوز نفس زدنش تموم نشده بود که ملت با انظمامات می اومد و ازش امضا می گرفت .يکی از اين جی جی ها با قيافه و تيپ تيتيش مامانی (که آدم هر چی به ريشش نگاه می کرد نمی تونست بفهمه چه مدليه! )اومد جلو و با لحن مامانم اينا شروع کرد:"اومدم عرض ارادت کنم ،کارهای شما رو همشون دنبال می کنم."بوی کافور، عطر ياس" رو ديدم. خيلی جالب بود..."بعد فرمان آرا هم نامردی نکرد و خيلی شيک بهش گفت :"آره عزيزم، ريشهای شما هم خيلی جالبه!!!!!!" طفلک جلوی gf محترمه پاک خيط شد.زود خداحافظی کرد و رفت(فکر کنم رفت سرشو بکنه تو ...)
اگه بخوام ژانر فيلم رو از نظر خودم تعيين کنم، بايد بگم يک ژانر طنزآلود با پس زمينه عميق فلسفی و اجتماعی داشت.
کاراکتر اصلی فيلم ، يک مرد تنهاست که به بن بست فلسفی خورده و در ظاهر هيچ تعهدی رو نمی پذيره(حتی نسبت به فرزند خودش!)و بدليل اينکه در زندگی شخصی در ظاهر با خيانت همسرش دچار شکست شده، تمام زنهايی رو که به نوعی در مسير زندگيش قرار می گيرند(از منشی صحنه گرفته تا زنهای خيابونی) به نوعی شرمنده می کنه و هيچ کدوم رو رد نمی ده. اين ظاهر و در واقع بعد داستانی فيلمه که پشت اون حرفهای بسيار عميقتری هست که من الان چون حوصله فلسفيدن رو ندارم ،می ذارم اونها رو واسه يک وقت ديگه.الن می خوام چند نمونه از طنزهای تند فيلم رو براتون بگم.
بابا اين فرمان آرا خيلی نترسه، از اون بالا شروع کرده ،از بنيانگذار و مقام معظم ...دهن همه رو صاف کرده اومده پايين.
اون هم با طنز منحصر بفرد خودش.
تو يک صحنه فيلم ،يک مادر و دختر (که اين دومی ناپرهيزی کرده و "عضو مبارکه و مقدسه" رو برباد داده) مياند تو مطب اين دکترواسه ترميم و خريدن آبروی بربادرفته(کارکتر اصلی فيلم پزشک زنان و زايمان تشريف دارند)مادره شروع می کنه به ننه من غريبم بازی که :
-آقای دکتر،دوماد آيندمون تو آلمان زندگی می کنه ،ولی خوب خانوادش يک خورده امل و سنتی هستند ،از اونهايی که شب اول مياند می ايستند پشت حجله. يک کاری کن اين ورپريده رو دستمون نمونه.
دکتر- خانوم 800هزار تومن به فلان حساب واريز کنيد ،فردا بياريدش مطب.
مادر دختر-آقای دکتر اين يک خورده واسه ما زياده.
دکتر-نه خانوم، جور می شه ،بکشيد رو مهريه ، بهرحال دوماد بايد يک جوری تاوون حماقتش بده ديگه!!!(با شنيدن اين جمله ،جمعيت شروع کرد به کف زدن که البته صدای کف خانومها به آقايون می چربيد!من نمی دونم واسه چی؟شما می دونيد؟)
تو يک صحنه ديگه فيلم ، يک مرد و زن مياند تو مطب ...
دکتر- خب باز چی شده ،نکنه دوباره ...
شوهر- آره آقای دکتر ، خداوند يکبار ديگه به ما لطف کرده و...
دکتر(با تعجب همراه با خشم)- چی ! مرديکه تو از 15سالگی داری هر سال يک بچه ميکاری تو شکم زنت. ديگه هيچی ازش باقی نمومده.نکنه فکر می کنی شعار ارتش 20ميليونی تنها خطاب به تو بوده و می خوای يک تنه اونو برآورده کنی!!!(فرمايش گوهربار يک شخصيت رو که حتما به خاطر مياريد؟اگرنه، به ميليونها جوون بيکار در اطرافتون نگاه کنيد تا حداقل ثمرات اين فرمايشات رو ببينيد.اينها در واقع بيکار نيستند.دارن از بيضه های اسلام ناب آخوندی محافظت می کنند.آخه بنا به گزارشهای رسيده ، اين بيضه ها خيلی سنگين هستند و نگهداشتن اونها کار من و شما نيست دوستان!)