۱۳۸۰ بهمن ۲۲, دوشنبه

چند روزه که دارم مي رم جشنواره و دست از پا دراز تر بر مي گردم.بعد از اون چند تا فيلم خوشگلي که تو اون چند روز اول ديدم ،حالا چند روزه موندم تو خماري! ديروز که فيلم اونقدر چرند بود که خيلي شيک وسط فيلم بلند شدم اومدم از سينما بيرون و تا چند قدمي که از سينما دور مي شدم تا سوار تاکسي شم ، داشتم به پوچي و بي نمکي فيلم دري وري مي گفتم.حالا ما که باکمون نيست ،ولي اون گوگول مگولي هايي که با صد من آرايش و هزار من فيس و افاده مياند سينما تا ژست فرهنگي شون هم مثل ژست هاي ديگه شون کامل شه ، چه احساسي بهشون دست مي ده؟(خب معلومه ،هيچي! خوشحال هم مي شند که فيلم افکار نابشون رو بهم نزده . )
همينه ديگه ،واسه ديدن چيزهاي عميق و زيبا بايد از کنار هزار چيز چرند گذشت ،بايد جستجو کرد ،هميشه و درهر حال.مگه نه اينکه همه ما جستجوگر هستيم ،تنها تفاوتمون در اينه که دنبال چه مي گرديم و چقدر تاب و توان جستجو را داريم.