۱۳۸۱ شهریور ۱۶, شنبه

تحفه يک روشنفکر
آدم اگه از يه نفر که مثلا کلی رو حرفهاش حساب می کنه و به اصطلاح به عنوان يه آدم اصولی بهش نگاه می کنه ،يهو يک حرف درب و داغون بشنوه ،چه احساسی بايد بهش دست بده ؟

حضرت عبدالکريم سروش بعد از بازگشت به وطن بعد از مدتها دوری ، اواخر يه سخرانی تو دانشگاه اميرکبير ايراد فرمودند تحت عنوان "تجديد تجربه اعتزال".اعتزال نام يک مکتب کلامی هستش و (اون طور که من متوجه شدم)تو اين بحث دکتر اين موضوع رو مطرح کرده بود که ما به نوعی ارتدوکسی و رکود در بحث های کلامی دچار شديم.ايده ای که مسلمانان از خدا ،از نبوت ، از قيامت ، از مسئله معاد ، از سعادت و ...داشتند در يکی دو قرن پس از پيامبر اسلام ايده های سيالی بود که کم کم به موزه ها پيوست و خلاصه خلايق رو دعوت کرده بودند بياييد يکبار ديگه اين بحث ها رو راه بندازيم !

ايشون اظهار کرده بودند که نسبت به جامعه های اسلامی در يکی دو قرن اوليه اسلام دچار يک حس نوستالژی غريبی شدند و از ته دل فرياد بر آورده بودند که : "ياد باد، آن روزگاران ياد باد !"

من واقعا نمی دونم پرداختن به اين بحث های کلامی و غرق شدن تو بحث های فلسفی تحت عنوان غنی کردن فلسفه اسلامی چه دردی از اين ملت فلک زده دوا می کنه .
سالهای سال به اصطلاح فيلسوفان اسلامی تو حجره های تنگ و تاريک خودشون می نشستند و بعد از يه عمر تو سر و کله هم زدن آخرش نمی فهميدند که معاد جسمانی است يا روحانی ؟بالهای جبرئيل تو آسمون اول می سوزه يا دوم؟پل صراط چند سانته ؟ آخرش هم سر همين بحث ها به مقام رفيع شهادت نائل می شدند.
نتيجه اين بحث ها چی شد؟ هيچی ،پرورش پيدا کردن يه سری فيلسوف لَش که به پف*وزهای تاريخ پيوستند.اينها بقول دکتر شريعتی بهترين چشم روشنی واسه خليفه وقت بودند و اينجور جنگ های زرگری راه انداختن بين عوام کالانعام (!) و اونها رو به اسم علم و فلسفه دنبال نخود سياه فرستادن بهترين حربه خليفه های اسلامی واسه بقای حکومت استبدادی شون بود.
حتی اونهايی که سواد خودشون رو از احاديث و روايت و به اصطلاح اسلام کلاسيک می گيرند ديگه اين رو بارها شنيدند که : "کسی که معاش ندارد ، معاد هم ندارد".چه برسه به يه روشنفکر !

يادمه سروش يه زمانی می گفت که "امروز جامعه ما بيش از هر زمانی به عقلانيت احتياج دارد." و چقدر از اين حرفش خوشم می اومد.ولی خب نمی دونستم منظورش از عقلانيت اينه !

آره ،عقلانيت .دقيقا همينه .
اتفاقا به خاطر همين عقلانيت هستش که نمی تونم بفهمم چطور آدما می تونند هم به دموکراسی معتقد باشند و هم به ولايت فقيه .همين عقلانيت می گه دعوت کردن يه ملت به بحث های کلامی در حاليکه چنين تضاد بزرگی تو ساختار حکومتی شون دارند ،مثل لالايی خوندن واسه چوپانی هستش که گرگ به گله ش زده و داره سرمايه و هستيش رو تاراج می کنه !

حضرت آقا الحق که با تحفه ای بس گرانبها به ميهن اسلامی خود برگشتند.دست مريزاد !