۱۳۸۱ شهریور ۱۰, یکشنبه

نيستی ديگه .نمی تونم جزء جديدی از تو رو خلق کنم .حداقل بگذار مرورت کنم.
می دونم .هميشه عاشق خلق کردن بودم .حتی به اندازه يه حرف جديد. الان خيلی سخته که با مرور کردن بسازم.
حالا ببين اين جور مرور کردن چطوره ؟!خودم خلقش کردم !

هر بار يه جور نگات کنم.هر بار يه جور عاشقت بشم .هر بار با يه دلم دوست داشته باشم. هر بار يه جور نوازشت کنم.هر بار يه جور باهات حرف بزنم.هر بار با يک منم باهات حرف بزنم. هر بار با يک منت حرف بزنم.
هر بار باهات تا يه آسمون پرواز کنم.

به همون اندازه که تو اطواری بودی ،من هم بايد رنگ به رنگ بشم.
رنگ به رنگ ! از يکرنگی بدم مياد!!!