۱۳۸۱ بهمن ۱۳, یکشنبه

خب فکر کنم گفته بودم که چرا اين وبلاگ به اين حال و روز افتاده و حالا يه خورده منسجم تر تکرار می کنم.
به زبون آدميزادی اينطور می شه که در حال حاضر دارم شتروار زندگی می کنم. در طول روز انقدر کالری انرژی مصرف می کنم. انقدر کيلومتر راه می رم. يک متر دورتر از نوک بينی مبارکم رو هم تشخيص نمی دم. اصلا هم برام مهم نيست که بدونم سرخی قلب خورشيد تو غروب صحرا از چيه!
خلاصه اينکه "آبی دريا قدغن". اون هم به طرز خفنی!

فکر کنم روزمرگی های يک شتر رو می شه خيلی راحت از تو کتابهای حيات وحش يا راز بقا تعقيب کرد و لازم نباشه به خاطرش به يه وبلاگ مراجعه کرد. نه ؟!