۱۳۸۱ اسفند ۸, پنجشنبه

در راستای کوه امروز،
یه سری آدم پر شَر و شور که کم مونده سقف آسمون رو به زمين برسونند(بخوانید پشت همديگر را به برف می مالند!)
و صدای خنده هاشون نه تنها سردی کوهستان، بلکه یخ سکوت اين پسر کم حرف رو هم با اين جمله قصار می شکونه :
"من نمی تونم فشار رو تحمل کنم ، فقط می تونم فشار بدم!"
و صد البته این آقا، که این جملات حکیمانه رو شگرد دارند:
" بدترين چيزی که می تونه تو پاچهء آدم بره ، برفه !"

مرسی بابت حضور گرم و پررنگ همه و اينکه ،
بعضی روزا با بعضی آدما خیلی به ياد موندنی میشند، هر چند جای خالی بعضی دیگه هم حس بشه!