۱۳۸۲ خرداد ۲۷, سه‌شنبه

حاصل"شريعتی خوانی" های من در يک شب طولانی در يک سرزمين غريب که هر چی تلاش کردم، نتونستم کوچکترين بهونه ای واسه بيرون رفتن از هتل و برخورداری از مظاهر تمدن و تجدد در مرواريد خليج فارس پيدا کنم يا شايد نتيجه دهن کجی های من به سرمايه داری، که تنها نصيبم از اون حمل کردن(می بينيد چه مصدر شريفی است. حمل کردن! ياد موجود شريفی نمی افتيد؟!) يک عدد لپ تاپ به عنوان يکی از سمبل های تکنولوژی از آن فرودگاه تا اين فرودگاه و سپس، ...
بگذريم. حتی يادآوری اون صحنه ها هم حالم رو بد می کنه!
فصل مشترک من با اون همه آدم اين بود که در بصورت کاملا اتفاقی در برهه خاصی از زمان که فستيوال خريد برقرار بود، دست تقدير ما را به آنجا کشيده بود. اين بود که روی يک تخت دو نفره لميده بودم ، کتاب "شريعتی شناسی" نوشته عليجانی رو جلوی خودم گرفته بودم و بعدش اين يادداشت های پراکنده :

ارتباط انسان و هستی در نگاه شريعتی:
هايدگری ها : هستی محور. اگزيستانسياليست ها : انسان محور.
در نگاه شريعتی، انسان به عشق و جدايی می رسد و در نگاه اگزيستانسياليست ها، به تنهايی و اضطراب.
بودا : هستی بدون انسان شروع کرده است. شايد هم بدون انسان تمام کند.
***
شريعتی نخبه گرا نيست! شريعتی نگاه توده وار به مردم ندارد و در نتيجه به بسيج غيرآگاهانه و مقلدانه مردم نيز بی اعتقاد است.
"چرا زيستن؟" اين سوالی است که انسان با آن آغاز می شود." (و من اضافه می کنم شايد سوالی که آدم با آن تمام می شود.)
"تمام بدبختی هايی که در جامعه مذهبی ديده می شود اين است که مذهب را هدف قرار داده اند."

آرمان سه گانه شريعتی : آزادی بدون سرمايه داری، عدالت بدون ديکتاتوری، مذهب بدون آخونديسم.

آرمان است که واقعيت را نقد می کند و از تبديل شدن نهضت به نظام و تبديل شدن روشنفکر به تئوريسين وضع موجود جلوگيری می کند.
***
انسان با آزادی آغاز می شود و تاريخ، سرنوشت رقت بار اوست از اين زندان به آن زندان، و هر بار که زندانش را عوض می کند، فرياد شومی برمی آورد که "ای آزادی!"
***
ليبراليسم و سرمايه داری می گويد: "برادر، حرفت را خودت بزن، نانت را من می خورم."
مارکسيسم برعکس می گويد : "نانت را خودت بخور. حرفت را من می زنم"
فاشيسم می گويد: "نانت را من می خورم. حرفت را هم من می زنم. تو فقط برای من کف بزن!"

دبی- بهمن 1381