۱۳۸۱ دی ۲۹, یکشنبه

برای خواننده ای که دوست می داشتم و هنوز هم شايد !

خدمت خواننده کمی تا قسمتی باهويت و باکلاس و "هنوز لوس آنجلسی نشدة" خودم ، آقا حبيب!

آقای خوب و گرم و مهربون و مغرور، بد نيست يه خورده هوای گوش اين مخاطبين فلک زده تون رو داشته باشيد. اگه اين کاست جديدتون رو برای اولين بار تو ضبط صوت خودم گوش می دادم، خب زياد به گوشها و نيز شعورم ستم نمی کردم. ولی وقتی اين صداهای گوش خراش از ضبط صوت يه ماشين خطی داره پخش می شه، ديگه سرنوشت محتوم توست که بنشينی و تا رسيدن به مقصد اونو گوش بدی. هر چند من سعی کردم که فرض کنم اين صداها رو اون آقای راننده سيبيل خفنه با اون موهای فرفريش داره توليد می کنه! فقط واسه اينکه چهره شما زياد تو نظرم خراب نشه.

ببينم اون "مرد تنهای شب" کجاست که اون ترانه ماندگار "شهلای من کجايی" رو بخونه ؟حتی اگه تکراری باشه.

اون هق هق پشت ترانه "مادر" که مو روی تن آدم سيخ می کرد،کجا و اين هق هق های جديد که حس يبوست رو واسه آدم تداعی می کنه، کجا؟!

ببينم شما همونيد که يه شاهکار داشتيد به اسم "بزن باران"؟ پس اتفاقا بايد همونی باشيد که می خونديد :

"ای دير بدست آمده، بس زود برفتی

آتش زدی اندر من و چون دود برفتی"

آقا خوبه! لطفا بيش از اين ضايع نشويد.

ولی خب. شايد زياد هم تقصير از شما نباشه. شاعرايی مثل اونی که اين شعر پايينی رو سرودند، احتما ديگه يخ زدند که دور افتاده تو دست اين شاعرای کوکی. سراغ اين شعر انسانی(با تاکيد فراوان!) رو ديگه بايد تو کتابها گرفت :

شنيدم که چون قوی تنها بميرد

فريبنده زاد و فريبـــــــا بميرد.

شب مرگ تنها نشيند به موجی

رَود گوشه ای دور و تنها بميرد

در آن گوشه چندان غزل خواند آن شب

که خود در ميان غزلهــــــــــــــا بميرد

گروهی بر آنند کاين مرغ شيدا

کجــــا عاشقی کرد، آنجا بميرد

شب مرگ از بيم آنجا شتابد

کز مرگ غافل شود تا بميرد

من اين نکته گيرم که باور نکردم

نديدم که قويی به صحرا بميـــــرد

چو روزی ز آغوش دريا بر آمد

شبی هم در آغوش دريا بميــــرد

تو دريای من بودی، آغوش وا کن

که می خواهد اين قوی تنها بميرد.