۱۳۸۱ اسفند ۲۵, یکشنبه

تکيه گاه
اون ته ته ها آدمهايی هستند که به ديگران تکيه می کنند.
"خدای من"، "مولای من"، "سرور من"، "چشم بادومی من"، "مرد بارانی من"، "تنهاترين من"، "مامانی"، "مامانم اينا" !
اينها تو همون ته ته های مرداب با مدل "همزيستی مسالمت آميز" يا "انگل-ميزبان" تو هم ديگه می لولند و هستند. (آويزونها !!)

اونهايی که يه خورده رشد پيدا کردند، به حوادث زندگی و نتايج اونها تکيه می کنند:
"درست بشه يا نشه؟" "قبول کنه يا نکنه؟" "بره يا بمونه؟"
اينها تابعی از حوداث روزگار هستند. بيشتر از اينکه در نمودار زندگی شون نقش داشته باشند، سوارش می شند و هر چه پيش آيد خوش آيد. (گاهی گريه، گاهی خنده، آخه اين چه کاريه؟!!)

به اون بالا بالا ها که نگاه می کنم، اون نوک قله رو می گم ها، آدمهايی رو می بينم که به خودشون تکيه می کنند. به "داشته" های واقعی خودشون تکيه می کنند و با اونها راه می رند، درحاليکه در سر سودای "نداشته های" زيبا و متعالی رو می پرورند.

من دوست دارم به اون بالا برسم. سطح درک و شعور من تا اينجا می رسه. من تا اينجای قله رو تونستم ببينم. شايد بالاتر هم باشه. نمی دونم!