مصدرهای خوب، ارجمند و بدردبخور زندگیِ روح به شيوه استاد:
انديشيدن، احساس کردن، فهميدن، ديدن ،خيالات فرمودن، نوشتن، نگاه کردن، بوسيدن، مغرور بودن، عصيان کردن، سکوت کردن، فرياد زدن، "نه" گفتن، شک کردن، گذشتن، دل بريدن، صبر کردن.
شيفته نشدن، نترسيدن، ناله نکردن، آرام نشدن، خداحافظی نکردن، فراموش نکردن، خودخواه نبودن، خيانت نکردن.
چونان کرگدن تنها سفر کردن، "به همه احترام گذاشتن و همه را هيچ انگاشتن"، "دوست داشتن" بی آنکه دوست بداند، وحشی ترين آهوی دشت را شکار کردن، خروس بی محل بودن،
از آدمهای خودخواه از در ِ عقب پذيرايی کردن!
وسطهای رقص تانگو چراغها را خاموش کردن!
از چراغ قرمز عبور کردن و به همه چراغهای سبز اطمينان نکردن.
به اعداد اول احترام گذاشتن و هرگز تجزيه نشدن(مگر به خود!)
نيمه شبهای باران خورده در خيابانهای خلوت شهر تنها رانندگی کردن،
توی تاريکی اتاق در يک نيمه شب زمستان تنها سيگار پک زدن.
در يک غروب دلگير بارانی در ايستگاه قطار معشوقه بی وفای خود را در پاريس ترک کردن و به کازابلانکا رفتن.
در لحظات دلتنگی به صدای "لورنا مک کنت" گوش دادن.
موهای دخترک خود را زير پرتو اشعه های خورشيد بارها آشفته کردن و بارها و بارها شانه زدن.
ساعتهای طولانی با سايه خود شراب خوردن و هوشيار ماندن!
روزی يک ساعت به خلوتی پناه بردن و به خود انديشيدن...
سالی دو يا سه بار با خود گلاويز شدن و دخل خود را آوردن!
و سرانجام مردن، نه در رختخواب و به مرض اسهال، بلکه همانند آن "قوی تنها" عاشقانه به آغوش دريای خود شتافتن.