بازهم چارلی چاپلين و اين نامه بشدت انسانی خطاب به دخترش جرالدين. بارها خوندمش و هر بار بيشتر جذبش شدم. بالاخره متن کاملش رو تو مجله فيلم اين ماه گير آوردم. اين هم يکی از نقاط اوج نامه از نظر من :
"به روی صحنه جز تکه ای حرير نازک چيزی تن تو را نمی پوشاند. به خاطر هنر می توان عريان روی صحنه رفت و پوشيده تر و پاکيزه تر بازگشت. اما هيچ چيز و هيچ کس ديگر در اين دنيا نيست که شايسته آن باشد. برهنگی بيماری عصر ماست. من پيرمردم و شايد حرفهاي خنده آور می زنم، اما به گمان من تن عريان تو بايد مال کسی باشد که روح عريانش را دوست می داری. بد نيست اگر انديشه تو در اين باره مال ده سال پيش باشد. مال دوران پوشيدگی، نترس اين ده سال تو را پيرتر نخواهد کرد، به هر حال اميدوارم تو آخرين کسی باشی که تبعه جزيره لختی ها می شود.
می دانم که پدران و فرزندان هميشه جنگ جاودانی با هم دارند. با انديشه های من جنگ کن دخترم، من از کودکان مطيع خوشم نمی آيد…"