۱۳۸۳ خرداد ۱۴, پنجشنبه

تعطيلی های اينجا بوی خون می دند، بوی مرگ می دند، بوی ارتجاع می دند. حالمو بهم می زنند. به همين خاطر از روی اجبار هم شده، حتما بلند می شم ميام سر کارم.سعی می کنم خودم روح زندگی رو تو کالبدم تزريق کنم. واسه اينکه تف کنم تو صورت جمهوری اسلامی و اين روشهای تحميق توده!
تو تلويزيون يه گله آدم رو نشون می داد که واسه بزرگداشت به اصطلاح ارتحال خمينی کبير و تجديد ميثاق با جنايتهاش به تهران اومده بودند. همشون از ملت ما گشنه تر، از ملت ما بدبخت تر. آدمهای پلشت، سياه، کج و معوج و درب و داغون. تو بينشون يه دونه آدم حسابی نمی تونستی گير بياری.