۱۳۸۲ اسفند ۸, جمعه

اين روزها…

اين روزها به تجربه دو ماه گذشته، که حاصل آن چيزی جز اسارت، بطالت، تحقير، نکبت و بيماری نبود، بسيار می انديشم. بين سرگيجه های گذشته که حاصل غوطه ور شدن در فضای پيچ در پيچ انديشه ها بود، تا سردردهای مزمن فعلی، از اتاق تنهايی من تا پادگانی نظامی در گوشه ای از کوير سرد و خشک فاصله است!

اين روزها نوايی آرام و پيوسته در وجودم طنين انداز است و می خواهد عميق ترين "من"ِ وجودم را که با اجبار به خوابی زمستانی فرو رفته بود، از خواب بيدار کند. انگار هنوز به آن رويای بچگانه شيرين و دور روزهای گذشته می انديشد که آرزو می کرد هيچگاه مجبور نشود از محيط لطيف دانشگاه پای به محيط جامعه پرفريب و ريا بگذارد.

اين روزها کمتر به دکه های روزنامه فروشی می روم. در عوض به دورانی فکر می کنم که با "جامعه" شروع شد و با "شرق" و "ياس نو" پايان يافت.(به نظر شما پناه بردن به روزنامه های خوانده نشده قبلی در شرايط فعلی نوعی انفعال نيست؟!)

اين روزها به آينده سياسی- اجتماعی کشورم بسيار می انديشم. اقرار می کنم در هيچ دوره ای از زندگی تا اين حد از نظر اجتماعی احساس سرخوردگی و انفعال نکرده ام. همه مبارزات، پيروزيها، شکست ها، خيانت ها، آری گفتن ها، نه گفتن ها،... زندانها، شکنجه ها، اعدام ها، پاکسازی ها، تحقيرها،... شعارها، اميدها، آرمانها، حسرتها، دريغ ها، افسوس ها...پلاکها، بمبها، ترکشها، تابوتها،... مصدق ها، گلسرخی ها، شاملوها، شريعتی ها، ... نواب صفوی ها، خلخالی ها، سعيدامامی ها، سعيد عسگرها،... کتابها، پوسترها، روزنامه ها،... ايسم ها،... ديروزها، فرداها... همه و همه در ذهن پرتلاطم من پيچ و تاب می خورند. گاهی در يک تصوير مبهم از ذهنم، پسرکی را می بينم که سر بر زانويش گذاشته و در مرکز حلقه ای قرار دارد که آدم های دور و بر آن مشغول بازی عمو زنجيرباف هستند. همهمه ای از جمع می خواهد به او بگويد: "زياد سخت نگير! اين فقط يه بازيه. ما هم يه روز جای تو نشسته بوديم. يه روز تو هم بايد سر از زانوعی غم برداری و بيای تو حلقه ما!"

عمو نوروز برامون عيدی بيار

حاجی فيروز شادی و خنده بيار!!!

اين روزها شباهتی می بينم بين وضع زندگی شخصی خود و اوضاع سياسی-اجتماعی کشورم.

اين روزها با عطش بی پايانی در لحظه ها جاری می شوم.

اين روزها آزادی را در هر جايی، حتی در چارچوب تنگ و کوتاه آسانسور، نفس می کشم.

اين روزها، حسی به من می گويد که فردا تاريخ بين لبهای دوخته و حنجره پرفرياد جامعه قضاوت خواهد کرد.