۱۳۸۲ آذر ۷, جمعه

Zoom in, Zoom out

+ترافيک باز هم با خود درگير شده است و دهها ماشين می خواهند ميانجی شوند!

+باران به شيشه کناری اتومبيل می کوبد.

+ و تابلوی سردری که سعی می کند به چشم بيايد

+ و اسمی که زمانی برايت ابهت داشت، در ميان آبی مبهم آن می درخشد.

+ و نرده های بلند اطراف و در کوچکی که وارد شدن به آن را سخت می کند

+ و جمعيتی که با اضطراب و عطش به سمت کلاسهای درس می روند

+ و کلاسهای درسی که نظمشان با هيچ حادثه طبيعی(و حتی غيرطبيعی) مختل نمی شود

+ يک کلاس، يک استاد، يک وايت برد، يک صدا، تعدادی نيمکت و کمی که دقيق تر می شوی، تعدادی مستمع

+ نيم ساعت است که در اختفا قلمی در دستی می لغزد تا چهره ای را روی نيمکت حک کند

+ صورت، پيشانی، موها، مقنعه، چشم، ابرو، بينی، ...

نوک قلم می شکند

- تصوير ناتمام می ماند. بدون داشتن لبی برای حرف زدن.

- استاد هنوز يگانه سخنگوی کلاس است

- کلاس کم کم بين ساختمانهای قرمز آجری گم می شود

- خارج شدن از در به اندازه وارد شدن به آن مشکل است

- و اسمی که در آن آبی مبهم گم می شود

- و تابلويی که حالا به اندازه حاشيه پنجره کوچک شده است

- و ترافيک که حالا با لبخند ماشينها را به سمت جلو هدايت می کند

- و باران که غبار خاطرات باقيمانده روی شيشه را می شويد.

Cut, even if the number of Zoom in's, Zoom out's are not balanced!