روزهای آغازین بهار فقط حدیث پناه بردن به غار تنهایی و خلوت کردن با عزیزترین بازیچه هات نیست تا عطش یک ساله ت رو نسبت به کتابها و فیلمهات سیراب کنی. نمی شه به این سادگی ها از صفحات "سیاست" سالنامه شرق گذشت تا به بخش فلسفه و ادبیات رسید. هنوز چشمهای پرسشگری هست که نمی تونه معین و رفسنجانی و کروبی و لاریجانی رو به یه چشم ببینه. نمی تونه ببینه که ماکیاول سیاسی ایران داره به چه نحوی خودش رو تطهیر میکنه و اون هم با کمک چه اشخاصی! حتی نمی تونه خوش بینانه ترین تحلیلها رو درباره بازگشت دوباره رفسنجانی به تاج و تخت قدرت بپذیره: "او تنها کسی است که می تواند همه تشنگان قدرت را دور این سفره جمع کند و با ایجاد توازن، همه را آهسته و پیوسته سیراب کند و از هار شدن ناگهانی بعضی از آنها جلوگیری کند. ته مانده غذاها هم دست به دست می شوند تا راه خود را در هرم قدرت تا طبقات متوسط و پایین بپیمایند!"
هنوز آدمک شرور و پر سر و صدایی هست که بر سر موجودی که نسبت به آینده سیاسی جامعه خودش بی تفاوت شده و تنها به گلیم شخصی و مصلحت های فردی فکر می کنه، نهیب می زنه: "نمی توان به سیاست پشت کرد، حتی اگر از آن متنفر بود!"
حتی گزارشهایی که از رویگردانی و بی تفاوتی عمومی نسبت به سیاست در مهمترین مهملش یعنی مطبوعات حکایت می کنه، نمی تونند اونو آرام کنند. در این مواقع او هم به نشانه ها و شواهد تاریخی متوسل می شه. نشانه های بیشماری که از پناه بردن مردم این سرزمین به رهبانیت، فقه، عرفان، صوفیگری، فلسفه، و مقولات دیگه در شرایطی که تاریخ سیاسی این مملکت از مهمترین کوره راه ها می گذشت.
آیا مردم ما هم از تغییر دادن دنیای واقعی خود (به اسم بازیهای مبتذل سیاسی) خسته شدند و حالا مثل افیون به فرهنگ و هنر و فلسفه پناه بردند؟
در حالیکه قدرتمندان پست و زبون برای منابع ثروت این مملکت تا 50 سال آینده برنامه ریزی کردند، من و تو در برج روشنفکری خود نشسته ایم، معجون فرهنگی می نوشیم و تمرین دموکراسی می کنیم!
و صدها سوال سمجی که بی پاسخ می مونند!