۱۳۸۹ مهر ۱۷, شنبه

Perfectionism is the enemy of creation

چندی پیش یه نقل قول کوتاه توی گودر شر شده بود با این مضمون که کمال گرایی دشمن آفرینش است. برای بررسی صحت این حرف لازم نیست رجوع کنیم به تاریخ ادیان یا مشاهیر یا سری تلویزیونی راز بقا را مجددا مرور کنیم. این را هم‌کلاسی 9 سال دوران پیش از دانشگاه من میتواند گواهی دهد وقتی‌ با وجود استعداد خارق العاده، از پاس کردن درسهای دانشکده فنی عاجز شده بود فقط به خاطره دلزدگی ناشی‌ از پذیرفته نشدن در دانشگاه شریف! یا آشنای عبوس دیگری که وقتی درباره جدی بودن جمیع عکسهای پروفایلش در فیس بوک مورد سوال قرار گرفت، فهمیدیم که برای لبخند زدن منتظر یک رخداد حاد بین المللی در مایه‌های پذیرش قطعنامه 598 یا فروپاشی کمونیسم میگردد. این را کسانی‌ می توانند گواهی دهند که پس از یک تجربه ناموفق عشقی‌ با یک شبه-سلبریتی، که به زعمشان نیمه گمشده پرفکت آنهاست، میروند دنبال یک نفر "بالا بلندتر" از نفر قبلی‌، با این تصور سبک‌مغزانه که تنها کسی است که می تواند احساس لوزر بودن ناشی‌ از تجربه قبلی‌ را در آنها خنثی کند.

من؟ توانایی لذت بردن از زندگی‌ را با هیچ کمالی عوض نمیکنم/نخواهم کرد/نمی خواهم کرده باشم! و این توانایی هر نوع شادی را شامل می شود. شادیهای کوچک؟ از من بپرسی‌، لبخند یکی‌ از بزرگترین اتفاقات در روزمرگی‌های یک رابطه است. اصلا می شود آن را گذاشت در مراتب خیلی بالا، در کنار همان معراج و فیها یرزقون و لذت جنسی! طرفتان پیانیست ِ نیچه-‌خوانده ِ تئاترشناس ِ فرندز‌-بین ِ شانل-پوش نیست، لکن به جهنم! در عوض "شاد" باشد، به همین سادگی، و معنی حمایت در رابطه را بداند. بداند کی‌ راهش آغوش است، کی‌ کلمه است، کی‌ عمل است و کی‌ فقط نگاه! در شهرتان منهتن و ساحل اقیانوس ندارید و در گوگل و مایکروسافت کار نمیکنید، هو کرز؟ در عوض‌ استرس تان کمتر باشد و دوستانی دور و برتان داشته باشید که بتوانند زندگیتان را از فان لبریز کنند. معنی‌ زندگی‌؟ از من بپرسی‌ معنی‌ خاصی‌ ندارد، ما خودمان باید به آن معنی‌ بدهیم. زندگی‌ سرد و تهی و پوچ و ملال‌آوار است، مگر اینکه ما خلافش را ثابت کنیم!

داشتم می گفتم ... چندی پیش یه نقل قول کوتاه توی گودر شر شده بود با این مضمون که کمال گرایی دشمن آفرینش است. تو گویی با خواندن این جمله تک تک سلولهای بنده دست به اعتصاب همگانی زدند و تهدید کردند که تا اعلان برائت دوباره از مکتب ضاله پرفکشنیسم به مسیر زندگی برنمی گردند، و نگارنده هرچه تلاش کرد که مسئله رسانه ای نشود، موثر نیافتاد و این بود معذوریت اینجانب در باب نگارش این متن!