اينک آخرالزمان
خب همونطور که حدس می زدم، بايد تا آخرين لحظه بشدت مشغول می بودم. طوری که حتی ساکم رو هم خواهرم بستش!
تا 45 روز ديگه نيستم و به احتمال زياد خودم نمی تونم اينجا رو آپديت کنم. ولی ممکنه يکی از دوستها و "هم-شريعتی-خوان" هام تو اينجا مطلب بنويسه.(اشکان جان، شرمنده، بيشتر از اين فرصت نشد که معرفی ت کنم!)
هاه! زندگی و همه دار و دسته کثيفش رو بشدت ريز می بينم. طوری که حتی ارزش اينو ندارند يکی از گلوله های ته مونده تفنگم رو حرومشون کنم.
برمی گردم!
چهارشنبه، 3 دی 82، چند ساعت قبل از اعزام به جهنم!