۱۳۸۸ اسفند ۴, سه‌شنبه

Thanks for Inspiration



از رسالتهای وبلاگی آدمیزاد، یکی این باشد که بنویسد از بالهای فانتزی ناملموسی که زندگی را برایش قابل زیستن می کنند. از همین شخصیتهای محبوب رمانها و فیلمهای مهم زندگیش، از تِرَک ها و خواننده های محبوبش، از خوردنیها و نوشیدنهای خواستنی اش، از نگاه ها و لبخند ها و تکیه کلامها و سکوت ها و همه بادی لنگوئیج های دوست داشتنی اش، از شهرها و خیابانها و جاده ها و بزرگراه ها و کوچه ها و همه لنداسکیپ های  مورد علاقه اش، و بالاخره هر چیزی که سیگنیچر روح سرگردانش را تشکیل می دهد، باید آن را بر جریده وبلاگش ثبت کند!
این را هم بگذاریم در کنار چیزهای دیگری که این زندگی ماشینی یا ما را از آن محروم می کند یا مجال آن را با تاخیر غیرقابل درکی به ما می دهد. که به خود بیایی و ببینی که انگار عمری گذشته است و از یکی از محبوب ترین موزیسین های زندگیت چیزی ننوشته ای. این است که برای جبران مافات اراده کنی و یک کلیپ بسازی از دردانه ترین و خاطره انگیزترین کارهای این نابغه دوست دوشتنی، یان تیرسن که دقیقا و تحلیلا با آهنگهایش می توانم متولد شوم، زندگی کنم و بمیرم!

آهنگ ها را که عمری زیسته ام، ولی انتخاب عکس ها وقت زیادی از من گرفت. انتخاب موزیک هم تا حد زیادی سلیقه ای است، ولی اگر اهل موزیک یان تیرسن هستید و فکر می کنید کار مهمی در این مجموعه فراموش شده، خوشحال خواهم شد نظرتان را بدانم. این هم لینک  دانلود فایل صوتی و تصویری برای عاصیان فیلترنت ناب محمدی!

رونوشت :
همه ایلوژن های آمیلی پالین، همه خوشبختیهای کوچکش، همه تنهایی ها، همه نقشه های خنگولانه اش، همه خجالت کشیدنهایش، موهای چتری ش، چتر قرمز گل گلیش ... ملودی بیصدای روح من در دوران خدمت ... اولین نفسهای عاشقانه مودم من، emule و ترکهای دانلود شده با سرعت 1.5 کیلو در ثانیه ... همه لبخندهای مامان، همه نگرانیهاش، همه خوشبینی هاش، همه نگاههای آروم بابا، همه بغضهای سنگینش از چند روز قبل از اومدنم ... همه پروازهای طولانی تر از 1 ساعت به ارتفاع فاک-دم-آل از سطح زندگی...موزیک کالکشنی که می شه به عنوان بهترین هدیه به کسی بدی و بعد پشیمون بشی ...صدای همه احساسات یخزده زیر نور کمرنگ ماه رو یه مسیر برفی ... گیسوان بلند خیس و وسوسه بردار-و-به-دارم-زن-از-روی-پل-پردیس ... همرقصی دامن تو با باد تا قبل از اینکه از خواب بپرم ... صدای پیانو، وقتی از جادوی دستان نوازنده اش مست می شود ... همه اونهایی که دوستشون داشتیم و ندونستند، همه اونهایی که دوستمون داشتند و ندونستیم، همه عشقهای پنهان لعنتی ...

۱۳۸۸ بهمن ۱۸, یکشنبه

California Dreaming*

اگر از آسمان لعن و نفرین و برف می بارد، اگر دلتان آنقدر تنگ شده است که لانگ ویکندی به طول یک سال هم آن را وا نمی کند، اگر سوژه هایتان برای دی-دیریمینگ تمام شده است، اگر دلتان برای جاده بی انتها به صرف آی پاد تنگ شده است، اگر از شبیخون تنهایی و افسردگی و پوچی در تعطیلات می ترسید، به کالیفرنیای جنوبی پناه ببرید. کالیفرنیا، لوس آنجلس دارد. لوس آنجلس چلوکباب دارد. دیزی دارد. حتی ساندویج زبان هم دارد. چیس کیک فکتری هم دارد. Beverly Hills دارد. Rodeo Drive دارد. آقا بیژن و کالوین کلین دارد. بلوار هالیوود دارد با یک گله سلبریتی. درخت های نخل فراوان دارد. ترافیک دارد. دود دارد. اقیانوس آرام دارد. کرایم و ناامنی دارد. دختر سال دوم یو.سی.ال.ای. دارد. داوود بهبودی و امام حسن شماعی زاده دارد. خواننده لوس آنجلسی دارد. آنقدر بزرگ است که می توانی بروی برای خودت گم شوی.

*****

جو کنسرتهای امسال با سالهای گذشته تفاوت آشکاری دارد. فرقی نمی کند ابی باشد یا هنگامه، کامران و هومن باشند یا سیاوش قمیشی، بین هر دو آهنگ جمعیتی شروع می کنند به شعار دادن (غالبا مرگ بر دیکتاتور و یاحسین میرحسین) و این حتی خانوم هنگامه را هم مجبور می کند جملات نغزی در باب آزادی و دموکراسی در ایران بیان کنند.
کامران و هومن آنقدر روی اعصاب پاتیناژ رفتند که با خود سوگند می خورم به محض بازگشت از سفر پتیشنی درست کنم و از آنها درخواست شود که نخوانند، یا اگر هم می خوانند، آهنگهای غمگین را با آن لحن اواه نخوانند، یا اگر غمگین می خوانند، در ژانر سیاسی و در حمایت از جنبش سبز نخوانند. "با تشکر از شما باید بگیم" خفه لطفن!
قمیشی خوب است. سر به زیر است. کم حرف است. کچل بی ریایی است. با "تاک" تو را برمی گرداند به پانزده سالگی، وقتی شروع می کند به خواندن "میلاد" و می رسد به "همه تنهایی ها با من رفیقن"، دلت برای 21 سالگی  و همه عاشقیتهایش تنگ می شود . وقتی می رسد به "تن تشنه مثل خورشید، بی سرزمین تر از باد" حس می کنی همه هویتت در مخت منفجر می شود. وقتی دارد "طاقت بیار رفیق" را می خواند در حالیکه که تصاویر اعتراضات اخیر پخش می شوند، همه جمعیت از روی صندلی ها بلند شده اند و از رویای آزادی ایران فریاد می زنند.

*****

لاس وگاس برای مسافر کالیفرنیای جنوبی مثل لبنان است برای زائر حضرت زینب. قلب آقا امام زمان را جریحه دار کرده ای اگر نروی. بخصوص اگر ایرانی باشی و در تعطیلات کریسمس اینجا آفتابی شده باشی. خاک پاک لاس وگاس در همان بدو ورود در مقابلت سوگند یاد می کند که "آنچه در وگاس اتفاق می افتد، در همان وگاس می ماند"، که مثلا خاطر جمعت کند هر گ.ی می خواهی، برای خودت نوش جان کن.

وگاس را ،تو گویی، خداوندگار تاس و آس همانند یک آکواریوم مصنوعی در اقیانوس وحشی حیات آفریده است، که نشان دهد قمار همیشه درامی به وسعت زندگی نخواهد بود، اگر آنچه می خواهی قمار کنی به محتویات جیبت محدود شود.
وگاس را، تو گویی، خداوندگار امپریالیسم، در دل کویر بی آب و برگ آفرید، و در آن تجارت س.ک.س را بر بندگان خود حلال نمود، ارزانی آن همه تقوی و زهدی که در زمین ورزیدند. در وگاس، تو گویی،  نشانه های فراوانی است بر پوستر های در و دیوار، تا به تو یادآوری کنند چقدر خوشبختی. که به تو القا کنند "هر خری هستم، باشم. س.ک.س مال من است. زن روس، یهود، ترک، عرب مال من است". در وگاس، تو گویی، س.ک.س را به داخل رختخواب شما می آورند. باشد که با روحی منزه و جسمی شاداب به آغوش جامعه خود بازگردید. چه بسا این مناسک بتواند زمینه ساز شفاف شدن مرزهای بین س.ک.س و مرض عشق بشوند. همانگونه که الهه س.ک.س، راک اند رول وعده داده است!

********

هیچوقت نتوانسته ام به س.ک.س با یک تن غریبه فکر کنم، یعنی فکر کرده ام. ولی انگار در من هوشیاری آزردهنده ای وجود دارد که از لحظه بسته شدن نطفه اولین تصاویر ا.ر.و.تیک در ذهنم، در کالبد یک شاهد بیرحم ظاهر می شود و تمام کاستی های یک تجربه صرفا فیزیکی بدون وابستگی عاطفی را، پتک پشت پتک، بر سرم می کوبد. از اولین خیزش های دست به روی بدن گرفته تا انگشتان بی رمقی که در انتها روی یک نقطه از حرکت می ایستند، از عطش  وحشی خودخواه برای کام گرفتن از از نقطه نقطه تن مقابل گرفته تا جسد بیحرکتی که در پایان برای برگشتن به زندگی محتاج نوازش می شود.
بگذارید تاریخ پیر و له له کنان به پای تپه افتخار بعدی برسد، در همان استراحتگاهی که دارد از علم و تکنولوژی  برای materialize کردن ظریفترین رفتارهای جنسی آدمیزاد تشکر و قدردانی می کند، شاید یک نویسنده خسته از این همه هیاهو به گوشه ای خزیده باشد و درباه یکی از شخصیتهای داستانی که از قرنها قبل حکایت می کند، بنویسد:
"... با قدمهایی کشدار و بی هدف از کنار این همه هیاهو می گذشت، انگار داشت با یک نیروی درونی غریب غیرقابل درکی از عشقبازی، به عنوان یکی از آخرین گنجینه هایی که برایش legendary باقی مانده بود، محافظت می کرد."

*کردیت عنوان را هم تقدیم می کنیم به روح پرفتوح برادران بیتل