Choose, Move, Use or Lose
با egg و eigenvalue و negation و negotiation و g-string آشنا هستم و می خواهم از زندگی لذت ببرم.
شب بیداری را دوست دارم و طراوت صبحگاهی برایم ضروری است.
ده دقیقه وقت آزاد دارم و می خواهم از لیست مقالاتی که از تلاش برای گنجاندن خرافه پرستی مدرن در مقابل نظریه تکامل در متون درسی مدارس فلوريدا تا موفقيت دانشمندان در توليد سلولهای بنیادی (stem cells) با استفاده از سلولهای عادی پوست گسترده اند و همه به نوعی برایم جالب به نظر می رسند، یکی را برای خواندن انتخاب کنم.
از فردا چیزی نمی دانم و بايد بين پروژه ای که شرايط مالی خوبی دارد و احتمالا لینک های کاری خوبی برايم ايجاد می کند از يک طرف و حفظ آزادی و سلامتی خود از طرف ديگر يکی را انتخاب کنم.
کمتر از 30 ثانیه فرصت دارم و بايد بين اعتراف به عقايد حقيقي خود و نجات دو سال از زندگی يکی را انتخاب کنم.
از صداقت، بينش، هوش، اعتماد به نفس، پرانرژی بودن، اجتماعی بودن و اورژينال بودن گرفته تا جذابيت چهره، شعور چشمها، خوش لباسی، ظرافت، هنر make up و کنترل وزن همه از پارامترهای موردنظر من برای انتخاب يک پارتنر است. اين ليست ساده شده يک ليست بلند بالا (که احتمالا در فضای فرشتگان و اجنه همه جوابی نداشت) تحت يک تبديل رئاليستی است که مثلا از بين انار و خيار و چنار ، باغ را انتخاب می کند!
خدا، ابليس، محمد بن عبدالله، وليد، روح الله خمینی، عمر خیام، رفيق چه گوارا، صادق هدايت، دی. جی. سالينجر، محمد خاتمی، حجه الاسلام حسنی، حسین شريعتمداری، حسين درخشان، محمود احمدی نژاد، همفری بوگارت، اسکارلت جوهانسون، رابرت دنیرو، سید بارت، فائقه آتشین، شهرام شب پره، محمد خرداديان، بامشاد، بل و سپاستين، کُپُل، مخمل و بقيه بچه های محله (که به دليل تنگی جا و نفس از آوردن اسم آنها معذورم)، همه و همه بچه هایی مشتی و لوطی بودند. کاش می شد يک عکس يادگاری با همه آنها بگيرم. کسی نمی خواهد در این هنری ترین عکس دنیا مشارکت داشته باشد؟ شاید بتوانید حداکثر یک شخصیت ويژه را هم همراه خود بياوريد.
۱۳۸۶ دی ۷, جمعه
Choose, Move, Use or Lose
با egg و eigenvalue و negation و negotiation و g-string آشنا هستم و می خواهم از زندگی لذت ببرم.
شب بیداری را دوست دارم و طراوت صبحگاهی برایم ضروری است.
ده دقیقه وقت آزاد دارم و می خواهم از لیست مقالاتی که از تلاش برای گنجاندن خرافه پرستی مدرن در مقابل نظریه تکامل در متون درسی مدارس فلوريدا تا موفقيت دانشمندان در توليد سلولهای بنیادی (stem cells) با استفاده از سلولهای عادی پوست گسترده اند و همه به نوعی برایم جالب به نظر می رسند، یکی را برای خواندن انتخاب کنم.
از فردا چیزی نمی دانم و بايد بين پروژه ای که شرايط مالی خوبی دارد و احتمالا لینک های کاری خوبی برايم ايجاد می کند از يک طرف و حفظ آزادی و سلامتی خود از طرف ديگر يکی را انتخاب کنم.
کمتر از 30 ثانیه فرصت دارم و بايد بين اعتراف به عقايد حقيقي خود و نجات دو سال از زندگی يکی را انتخاب کنم.
از صداقت، بينش، هوش، اعتماد به نفس، پرانرژی بودن، اجتماعی بودن و اورژينال بودن گرفته تا جذابيت چهره، شعور چشمها، خوش لباسی، ظرافت، هنر make up و کنترل وزن همه از پارامترهای موردنظر من برای انتخاب يک پارتنر است. اين ليست ساده شده يک ليست بلند بالا (که احتمالا در فضای فرشتگان و اجنه همه جوابی نداشت) تحت يک تبديل رئاليستی است که مثلا از بين انار و خيار و چنار ، باغ را انتخاب می کند!
خدا، ابليس، محمد بن عبدالله، وليد، روح الله خمینی، عمر خیام، رفيق چه گوارا، صادق هدايت، دی. جی. سالينجر، محمد خاتمی، حجه الاسلام حسنی، حسین شريعتمداری، حسين درخشان، محمود احمدی نژاد، همفری بوگارت، اسکارلت يوهانسون، رابرت دنیرو، سید بارت، فائقه آتشین، شهرام شب پره، محمد خرداديان، بامشاد، بل و سپاستين، کُپُل، مخمل و بقيه بچه های محله (که به دليل تنگی جا و نفس از آوردن اسم آنها معذورم)، همه و همه بچه هایی مشتی و لوطی بودند. کاش می شد يک عکس يادگاری با همه آنها بگيرم. کسی نمی خواهد در این هنری ترین عکس دنیا مشارکت داشته باشد؟ شاید بتوانید حداکثر یک شخصیت ويژه را هم همراه خود بياوريد.
با egg و eigenvalue و negation و negotiation و g-string آشنا هستم و می خواهم از زندگی لذت ببرم.
شب بیداری را دوست دارم و طراوت صبحگاهی برایم ضروری است.
ده دقیقه وقت آزاد دارم و می خواهم از لیست مقالاتی که از تلاش برای گنجاندن خرافه پرستی مدرن در مقابل نظریه تکامل در متون درسی مدارس فلوريدا تا موفقيت دانشمندان در توليد سلولهای بنیادی (stem cells) با استفاده از سلولهای عادی پوست گسترده اند و همه به نوعی برایم جالب به نظر می رسند، یکی را برای خواندن انتخاب کنم.
از فردا چیزی نمی دانم و بايد بين پروژه ای که شرايط مالی خوبی دارد و احتمالا لینک های کاری خوبی برايم ايجاد می کند از يک طرف و حفظ آزادی و سلامتی خود از طرف ديگر يکی را انتخاب کنم.
کمتر از 30 ثانیه فرصت دارم و بايد بين اعتراف به عقايد حقيقي خود و نجات دو سال از زندگی يکی را انتخاب کنم.
از صداقت، بينش، هوش، اعتماد به نفس، پرانرژی بودن، اجتماعی بودن و اورژينال بودن گرفته تا جذابيت چهره، شعور چشمها، خوش لباسی، ظرافت، هنر make up و کنترل وزن همه از پارامترهای موردنظر من برای انتخاب يک پارتنر است. اين ليست ساده شده يک ليست بلند بالا (که احتمالا در فضای فرشتگان و اجنه همه جوابی نداشت) تحت يک تبديل رئاليستی است که مثلا از بين انار و خيار و چنار ، باغ را انتخاب می کند!
خدا، ابليس، محمد بن عبدالله، وليد، روح الله خمینی، عمر خیام، رفيق چه گوارا، صادق هدايت، دی. جی. سالينجر، محمد خاتمی، حجه الاسلام حسنی، حسین شريعتمداری، حسين درخشان، محمود احمدی نژاد، همفری بوگارت، اسکارلت يوهانسون، رابرت دنیرو، سید بارت، فائقه آتشین، شهرام شب پره، محمد خرداديان، بامشاد، بل و سپاستين، کُپُل، مخمل و بقيه بچه های محله (که به دليل تنگی جا و نفس از آوردن اسم آنها معذورم)، همه و همه بچه هایی مشتی و لوطی بودند. کاش می شد يک عکس يادگاری با همه آنها بگيرم. کسی نمی خواهد در این هنری ترین عکس دنیا مشارکت داشته باشد؟ شاید بتوانید حداکثر یک شخصیت ويژه را هم همراه خود بياوريد.
۱۳۸۶ دی ۴, سهشنبه
Oh Jesus, Oh Baby, We all need some fun
فکر کنم چگالی استرس زندگی به مرز بحرانی رسیده باشه.
فکر کنم استیو احتیاج داره بعد از یک سال بره حموم و خلایق رو از عطرنفس گیر خودش نجات بده.
فکر کنم میم و نون احتیاج دارند تا زمان بیشتری رو توی رختخواب بگذرونند تا در طول روز کمتر تو دانشکده باهم لاس بزنند.
فکر کنم کافه فروش Sub از وقت روغن کاریش کمی تا قسمتی گذشته باشه.
فکر کنم فروشنده ها احتیاج دارند جنس های بنجول خودشون رو به اسم باکسینگ دی به مردم قالب کنند.
فکر کنم پرزیدنت بوش از مقر خودش در کمپ دیوید با ده نفر از سربازان آمريکایی در عراق تماس گرفته و گفته نمی دونه چطور از اونها تشکر کنه. "ای سربازان من، شما زندگی آنها را به فاک داديد و ما زندگی شما را. اما من به شما نويد می دهم که همه ما فاک رفتنی هستيم"
فکر کنم مومنین لازم باشه برند به کلیساها و سنگ قبر خدایان خودشون رو گردگیری کنند.
فکر کنم آدما احتیاج دارند یه مدتی از چرخ گوشت زندگی ماشینی بیرون بیاند و علائم حیاتی خود واقعیشون رو چک کنند
فکر کنم من دلم واسه خودم خیلی تنگ شده باشه.
فکر کنم بیشتر آدما از کریسمس استقبال می کنند، بدون توجه به اينکه عیسی حاصل نزدیکی مریم و روح القدس بود یا یه لات خیابونی.
فکر کنم چگالی استرس زندگی به مرز بحرانی رسیده باشه.
فکر کنم استیو احتیاج داره بعد از یک سال بره حموم و خلایق رو از عطرنفس گیر خودش نجات بده.
فکر کنم میم و نون احتیاج دارند تا زمان بیشتری رو توی رختخواب بگذرونند تا در طول روز کمتر تو دانشکده باهم لاس بزنند.
فکر کنم کافه فروش Sub از وقت روغن کاریش کمی تا قسمتی گذشته باشه.
فکر کنم فروشنده ها احتیاج دارند جنس های بنجول خودشون رو به اسم باکسینگ دی به مردم قالب کنند.
فکر کنم پرزیدنت بوش از مقر خودش در کمپ دیوید با ده نفر از سربازان آمريکایی در عراق تماس گرفته و گفته نمی دونه چطور از اونها تشکر کنه. "ای سربازان من، شما زندگی آنها را به فاک داديد و ما زندگی شما را. اما من به شما نويد می دهم که همه ما فاک رفتنی هستيم"
فکر کنم مومنین لازم باشه برند به کلیساها و سنگ قبر خدایان خودشون رو گردگیری کنند.
فکر کنم آدما احتیاج دارند یه مدتی از چرخ گوشت زندگی ماشینی بیرون بیاند و علائم حیاتی خود واقعیشون رو چک کنند
فکر کنم من دلم واسه خودم خیلی تنگ شده باشه.
فکر کنم بیشتر آدما از کریسمس استقبال می کنند، بدون توجه به اينکه عیسی حاصل نزدیکی مریم و روح القدس بود یا یه لات خیابونی.
Oh Jesus, Oh Baby, We all need some fun
فکر کنم چگالی استرس زندگی به مرز بحرانی رسیده باشه.
فکر کنم استیو احتیاج داره بعد از یک سال بره حموم و خلایق رو از عطرنفس گیر خودش نجات بده.
فکر کنم میم و نون احتیاج دارند تا زمان بیشتری رو توی رختخواب بگذرونند تا در طول روز کمتر تو دانشکده باهم لاس بزنند.
فکر کنم کافه فروش Sub از وقت روغن کاریش کمی تا قسمتی گذشته باشه.
فکر کنم فروشنده ها احتیاج دارند جنس های بنجول خودشون رو به اسم باکسینگ دی به مردم قالب کنند.
فکر کنم پرزیدنت بوش از مقر خودش در کمپ دیوید با ده نفر از سربازان آمريکایی در عراق تماس گرفته و گفته نمی دونه چطور از اونها تشکر کنه. "ای سربازان من، شما زندگی آنها را به فاک داديد و ما زندگی شما را. اما من به شما نويد می دهم که همه ما فاک رفتنی هستيم"
فکر کنم مومنین لازم باشه برند به کلیساها و سنگ قبر خدایان خودشون رو گردگیری کنند.
فکر کنم آدما احتیاج دارند یه مدتی از چرخ گوشت زندگی ماشینی بیرون بیاند و علائم حیاتی خود واقعیشون رو چک کنند
فکر کنم من دلم واسه خودم خیلی تنگ شده باشه.
فکر کنم بیشتر آدما از کریسمس استقبال می کنند، بدون توجه به اينکه عیسی حاصل نزدیکی مریم و روح القدس بود یا یه لات خیابونی.
فکر کنم چگالی استرس زندگی به مرز بحرانی رسیده باشه.
فکر کنم استیو احتیاج داره بعد از یک سال بره حموم و خلایق رو از عطرنفس گیر خودش نجات بده.
فکر کنم میم و نون احتیاج دارند تا زمان بیشتری رو توی رختخواب بگذرونند تا در طول روز کمتر تو دانشکده باهم لاس بزنند.
فکر کنم کافه فروش Sub از وقت روغن کاریش کمی تا قسمتی گذشته باشه.
فکر کنم فروشنده ها احتیاج دارند جنس های بنجول خودشون رو به اسم باکسینگ دی به مردم قالب کنند.
فکر کنم پرزیدنت بوش از مقر خودش در کمپ دیوید با ده نفر از سربازان آمريکایی در عراق تماس گرفته و گفته نمی دونه چطور از اونها تشکر کنه. "ای سربازان من، شما زندگی آنها را به فاک داديد و ما زندگی شما را. اما من به شما نويد می دهم که همه ما فاک رفتنی هستيم"
فکر کنم مومنین لازم باشه برند به کلیساها و سنگ قبر خدایان خودشون رو گردگیری کنند.
فکر کنم آدما احتیاج دارند یه مدتی از چرخ گوشت زندگی ماشینی بیرون بیاند و علائم حیاتی خود واقعیشون رو چک کنند
فکر کنم من دلم واسه خودم خیلی تنگ شده باشه.
فکر کنم بیشتر آدما از کریسمس استقبال می کنند، بدون توجه به اينکه عیسی حاصل نزدیکی مریم و روح القدس بود یا یه لات خیابونی.
۱۳۸۶ آذر ۲۵, یکشنبه
On the Dilemmas of a Romantic Robot
+ اُه شت! اينجا کجاست ديگه؟ این غول بيابونی ها ديگه کي هستند؟
- اينها جونورایی از جنس خودت هستند. برای شناختنشون زیاد عجله نکن. اينجا هم جایی هستش که واسه وارد شدن بهش انقدر زور می زدی.
+ اين شکلاتها رو قرار بود ما باهم نصف کنیم. اون در نهایت نامردی همه رو کشید بالا.
- در این محیط "قدرت" می تونه هر قرار و قولی رو بی اثر کنه. هر چه زودتر اين اصل رو بپذيری، کارايی ت تو اين محیط بيشتر می شه.
+ سنکرون شدن ضربان قلب با محرکی مرموز، حس آرامش در حضور چشمان سياه پرنور ، وسوسه قمار زندگی با ریسک نامتناهی، عهد و پیمان های پرشور در زیر نور مهتاب، دزدانه فشردن دست ها دور از چشمان خورشید، اشک های تلخ جدایی و اشک های شیرین تسلیم، التهاب لحظه هایی به سنگینی کوه، هراس پریدن از خواب صبوحی در مقابل خالی واقعیت
- مطالعه علمی احساسی تحت عنوان "عشق به جنس مخالف" تا چند سال گذشته تنها در حيطه روانشناسی بود. با در نظرگرفتن نتايج تحقيقاتی بدست آمده از فيزيولوژی که دليل رفتارهای عام مشاهده شده در مراحل مختلف يک رابطه عشقی را با ترشح هورمونها توضيح می دهد، معلوم نيست چه بلايی بر سر اين احساس دردانه آدمیزاد خواهد آمد. با بالا رفتن آگاهی عمومی و با وارد شدن نتايج جديد در کتابهای درسی، نسل آينده هم شناخت واقعی تری نسبت به روابط جنسی خود خواهد داشت و هم از ترشحات عشقی قوم شاعرپيشه مصون خواهد ماند( خوب است که خيل شاعران عاشق پيشه به تاريخ پيوستند، وگرنه می بايست در اين روزگاران با شغل شريف شاعری وداع نموده و برای گذران زندگی به کاندوم فروشی روی آورند. شغلی که به هيچ وجه شاعرانه نيست!)
+ نویسنده ای با طناب خفه می شود. پیکر مثله شده دو فعال سیاسی در خانه شان پيدا می شود. سریال ادامه دار می شود. روزنامه ای تعطیل می شود. هزاران فرياد به اعتراض بلند می شود. سنگی پرتاب می شود. گلوله ای شلیک می شود. جوانی به خاک می افتد. فرمانی صادر می شود. کوی تخلیه می شود. آدمها و اشیا از ارتفاع پرتاب می شوند. یک ریش تراش برقی هم گم می شود. امت چماق دار بسیج می شود. تظاهرات سرکوب می شود. رهبری گریان می شود. رئیس جمهوری خفه می شود. دادگاهی تشکیل می شود. حکمی صادر می شود. سربازی به جرم ربودن ریش تراش جریمه می شود. میله زندان به روی رهبران تظاهرات بسته می شود. شهر امن و امان می شود.
- يک حرکت سیاسی را می توان با کمی تقریب با يک مسئله برنامه ریزی خطی (LP) مدل کرد که برآيند نیروهای بين گروه های مختلف جامعه بايد شروط خاصی (Constraints) را ارضا کنند و هر گروه می خواهد میزان سود (Interest) خود را تحت شرایط موجود ماکزیمم کند. اين جنبش دانشجویی با در نظر گرفتن محدودیت های موجود در اين جامعه نمی توانست سودی بیشتر از آنچه حاصل شد، داشته باشد. به زبان ديگر، اين جنبش يک خیزش پخته نشده به سمت دموکراسی بود که با توجه به میزان وفاداری و بهره وری بافت های جامعه از دموکراسی نمی توانست موفق شود.
+ امپراطوری اين آخوندهای امل رو تموم لحظه های زندگیم سنگينی می کرد. من از حکمرانی تحکم آمیز، غیر علمی و مصلحت طلبانه مذهب بر جامعه خسته بودم. من از تصاعد بیحرمانه کلاهبرداری، دروغگویی، بی شرفی و بی قانونی در اين مملکت خسته بودم. فرار برای خود راهی بود، ولی با دلبستگيهایی که پاره هایی از بودن من بودند می بایست چه کنم؟
- تصمیم گیری در مورد ماندن و تغییر دادن يک محیط یا ترک کردن آن مستلزم مقایسه تخمینی بین دو پارامتر زیر است: 1) هزینه و زمان لازم برای تغییر محیط کنونی. 2) هزینه و زمان لازم برای بدست آوردن خواسته ها در يک محيط ديگر. مشخصا راهی که هزینه و زمان کمتری را می طلبد؛ به عنوان راه بعدی انتخاب می شود. توانایی بريدن از محیط کنونی و سازگار شدن با محیط جديد در صورت نیاز يک توانمندی مفيد در يک زندگی پویاست. بعضی از وابستگیها را بايد حفظ کرد، بعضی را بايد با وابستگيهای مشابه در محیط جديد جايگزين کرد و بالاخره بايد بعضی را به کلی فراموش نمود.
+ مرگ زندگی رو از اونی که هست تراژيک تر می کنه
- در زندگی يک روبات هيچ حادثه تراژيکی وجود نداره. هر اتفاقی نتيجه يک پروسه (هر چند اتفاقی) هستش. مرگ هم سرانجام زندگیه.
On the Dilemmas of a Romantic Robot
+ اُه شت! اينجا کجاست ديگه؟ این غول بيابونی ها ديگه کي هستند؟
- اينها جونورایی از جنس خودت هستند. برای شناختنشون زیاد عجله نکن. اينجا هم جایی هستش که واسه وارد شدن بهش انقدر زور می زدی.
+ اين شکلاتها رو قرار بود ما باهم نصف کنیم. اون در نهایت نامردی همه رو کشید بالا.
- در این محیط "قدرت" می تونه هر قرار و قولی رو بی اثر کنه. هر چه زودتر اين اصل رو بپذيری، کارايی ت تو اين محیط بيشتر می شه.
+ سنکرون شدن ضربان قلب با محرکی مرموز، حس آرامش در حضور چشمان سياه پرنور ، وسوسه قمار زندگی با ریسک نامتناهی، عهد و پیمان های پرشور در زیر نور مهتاب، دزدانه فشردن دست ها دور از چشمان خورشید، اشک های تلخ جدایی و اشک های شیرین تسلیم، التهاب لحظه هایی به سنگینی کوه، هراس پریدن از خواب صبوحی در مقابل خالی واقعیت
- مطالعه علمی احساسی تحت عنوان "عشق به جنس مخالف" تا چند سال گذشته تنها در حيطه روانشناسی بود. با در نظرگرفتن نتايج تحقيقاتی بدست آمده از فيزيولوژی که دليل رفتارهای عام مشاهده شده در مراحل مختلف يک رابطه عشقی را با ترشح هورمونها توضيح می دهد، معلوم نيست چه بلايی بر سر اين احساس دردانه آدمیزاد خواهد آمد. با بالا رفتن آگاهی عمومی و با وارد شدن نتايج جديد در کتابهای درسی، نسل آينده هم شناخت واقعی تری نسبت به روابط جنسی خود خواهد داشت و هم از ترشحات عشقی قوم شاعرپيشه مصون خواهد ماند( خوب است که خيل شاعران عاشق پيشه به تاريخ پيوستند، وگرنه می بايست در اين روزگاران با شغل شريف شاعری وداع نموده و برای گذران زندگی به کاندوم فروشی روی آورند. شغلی که به هيچ وجه شاعرانه نيست!)
+ نویسنده ای با طناب خفه می شود. پیکر مثله شده دو فعال سیاسی در خانه شان پيدا می شود. سریال ادامه دار می شود. روزنامه ای تعطیل می شود. هزاران فرياد به اعتراض بلند می شود. سنگی پرتاب می شود. گلوله ای شلیک می شود. جوانی به خاک می افتد. فرمانی صادر می شود. کوی تخلیه می شود. آدمها و اشیا از ارتفاع پرتاب می شوند. یک ریش تراش برقی هم گم می شود. امت چماق دار بسیج می شود. تظاهرات سرکوب می شود. رهبری گریان می شود. رئیس جمهوری خفه می شود. دادگاهی تشکیل می شود. حکمی صادر می شود. سربازی به جرم ربودن ریش تراش جریمه می شود. میله زندان به روی رهبران تظاهرات بسته می شود. شهر امن و امان می شود.
- يک حرکت سیاسی را می توان با کمی تقریب با يک مسئله برنامه ریزی خطی (LP) مدل کرد که برآيند نیروهای بين گروه های مختلف جامعه بايد شروط خاصی (Constraints) را ارضا کنند و هر گروه می خواهد میزان سود (Interest) خود را تحت شرایط موجود ماکزیمم کند. اين جنبش دانشجویی با در نظر گرفتن محدودیت های موجود در اين جامعه نمی توانست سودی بیشتر از آنچه حاصل شد، داشته باشد. به زبان ديگر، اين جنبش يک خیزش پخته نشده به سمت دموکراسی بود که با توجه به میزان وفاداری و بهره وری بافت های جامعه از دموکراسی نمی توانست موفق شود.
+ امپراطوری اين آخوندهای امل رو تموم لحظه های زندگیم سنگينی می کرد. من از حکمرانی تحکم آمیز، غیر علمی و مصلحت طلبانه مذهب بر جامعه خسته بودم. من از تصاعد بیحرمانه کلاهبرداری، دروغگویی، بی شرفی و بی قانونی در اين مملکت خسته بودم. فرار برای خود راهی بود، ولی با دلبستگيهایی که پاره هایی از بودن من بودند می بایست چه کنم؟
- تصمیم گیری در مورد ماندن و تغییر دادن يک محیط یا ترک کردن آن مستلزم مقایسه تخمینی بین دو پارامتر زیر است: 1) هزینه و زمان لازم برای تغییر محیط کنونی. 2) هزینه و زمان لازم برای بدست آوردن خواسته ها در يک محيط ديگر. مشخصا راهی که هزینه و زمان کمتری را می طلبد؛ به عنوان راه بعدی انتخاب می شود. توانایی بريدن از محیط کنونی و سازگار شدن با محیط جديد در صورت نیاز يک توانمندی مفيد در يک زندگی پویاست. بعضی از وابستگیها را بايد حفظ کرد، بعضی را بايد با وابستگيهای مشابه در محیط جديد جايگزين کرد و بالاخره بايد بعضی را به کلی فراموش نمود.
+ مرگ زندگی رو از اونی که هست تراژيک تر می کنه
- در زندگی يک روبات هيچ حادثه تراژيکی وجود نداره. هر اتفاقی نتيجه يک پروسه (هر چند اتفاقی) هستش. مرگ هم سرانجام زندگیه.