۱۳۸۳ خرداد ۵, سه‌شنبه

تقديم به كرمهايي كه در وجودم مي لولند!

توجه شما را به يك گزارش تاريخ مصرف گذشته جلب مي كنم :

به حق يك عمر همنشيني با اين موجودات عجيب غريب هم كه شده، لازمه حداقل سالي يكبار واسشون جشن تولد بگيرم. وگرنه بايد منتظر باشم كه اونا واسه من مجلس ختم بگيرند!

از سيب زميني سرخ كرده، كوله پشتي سنگين، شلوغي چمران، دست و پاي شكسته و نمايشگاه عكس فجيع زلزله بم كه بگذريم، حاصل نمايشگاه كتاب امسال واسه من همين هديه هاي تولدي بود كه واسه رفقاي كرموي خودم گرفتم.

****************************

خداحافظ گاري كوپر(رومن گاري)

فراني و زويي(جي دي سالينجر)

1984(جورج اورول)

ايزابل بروژ(كريستيان بوبن)

مسخ(فرانتس كافكا)

بيگانه(آلبركامو)

پاكت ها(ريموند كارور)

برف هاي كليمانجارو(مجموعه داستان)

****************************

سال بلوا(عباس معروفي)

ترلان(فريبا وفي)

دوباره از همان خيابان ها(بيژن نجدي)

شازده احتجاب(هوشنگ گلشيري)

يك كاسه عسل(ناظم حكمت)

خفته در تنگنا(درباره فريدون فروغي)

آقاجري(متن كامل سخنراني، لايحه دفاعيه و متن كيفرخواست)

و يك پوستر اختصاصي صادق هدايت، هديه اختصاصي يك كرم مرموز كه هر وقت در اتاقم رو مي بندم و تنها مي شم، بهم يادآوري كنه :

"همه از مرگ مي ترسند، من از زندگي سمج خودم"

قراره تا آخر سال با اين رفقاي كرموي خودم بنشينيم و اين كتابها رو ببلعيم!