۱۳۸۹ شهریور ۶, شنبه

در خدمت و خیانت رازآلودگی

بعضی از نوشته های فضای وبلاگستان را می توانی از نویسنده ها جدا کنی و چه بسا برایت تفاوت نداشته باشد مثلا یک متن انتقادی اجتماعی را یک خانم خانه دار علاقمند به مسائل اجتماعی و فعال در امور آشپزی نوشته باشد یا آن دانشجوی نخبه نکته سنج دارنده مدال طلای المپیاد جهانی و آن دارنده عکس مشترک با آقای خاتمی در صحرای عرفه  و آن صاحب عینک های ته استکانی.

ولی نوشته هایی هستند که ...که ... تو بگو از جنس دیگری هستند.
گویی نوای آشنای آکاردئونی هستند در انتهای یک روز خسته، که دلتنگی نمی دانم-چرایت را به حرف کشیده است. حسرت شراب نچشیده دیروز تو هستند. حسرت همه فانتزی های میس شده. تجلی ذهن زیبایی هستند که تا قبل فکر می کردی فقط در عالم خیال ممکن است. طنازی دلرباترین دختر در یک مهمانی هستند وقتی شمع مجلس را به هیچ جایش می سپارد و با گیلاس شراب و بسته سیگارش به خلوت بالکن پناه می برد. انگار اعترافات روح سرگردان خودت هستند به روایت دیگری، که به شیوه سالواتور در سینما پارادیزو، به تنهایی کز کرده ای به روی یک صندلی و با آمیزه ای از شوق و حسرت مشغول تماشای گذشته خودت شده ای.

همینطور بعضی وبلاگ ها را نمی توان از نویسنده اش جدا کرد. حالا گیریم با نوشته اول و دوم نه، ولی می بینی با نوشته سوم ناخودآگاه قدم گذاشته ای در جزیره تنهایی نویسنده و کنجکاوانه ردپای نویسنده را از گوشه و کنار آن دنبال می کنی. و چه بسا داری پیش خودت می گویی: "یعنی کی می تونه اینجا زندگی کنه؟، چی این آدم رو اینسپایر می کنه؟ کدوم لعنتی خوشبختی می تونه مخاطب این عاشقانه ها باشه؟ چقدر از این مطالب فیک اند؟ چقدر واقعی هستند؟ چطور وقت کرده این همه کتاب بخونه و فیلم ببینه؟ چطور با چنین روحیه ای می تونه تو این جامعه سوروایو کنه؟ با این سطح رفاه چطور ممکنه اینقدر زندگی رو لمس کرده باشه؟" و بلاه بلاه.

دنیای واقعی و همه وسوسه های ذهن کنجکاو/پیله آدمها به کشف همدیگر به کنار، ولی در دنیای مجازی این رازآلودگی به جذابیت وبلاگ ها افزوده است. ما می توانیم با تصویری که ناخودآگاه از نویسنده یک وبلاگ در ذهنمان ایجاد می شود، به خواندن آن ادامه دهیم. فقط خوب است، گهگاهی (که فاصله دو گاه آن می تواند تا 7 سال هم کش آمده باشد) نویسنده یکی از وبلاگ های جذاب رازآلود خود را در یک ظهر تابستان ببینیم، ذوق مرگ شویم، او را در آغوش بکشیم، و ببینیم بعد از این همه فاصله زمانی و جغرافیایی چه همه هنوز آشنا می زنیم.