دموکراسی حتی اگر مدل توافقی مطلوب من و تو باشد، به رای همه وزن واحدی اختصاص می دهد، رای یک تحلیلگر سیاسی که عملکرد احمدی نژاد را از جنبه اقتصادی، فرهنگی، سیاست خارجه و بلاه بلاه نقد می کند به همان اندازه ارزش دارد که یک روستایی که می توان رای ش را با یک گونی سیب زمینی خرید. تقلب هم که می شود، اطلاع رسانی تنها به اندازه ابزار رسانه ای که اقلیت در اختیار دارد انجام می شود. و از بین متقاعدشدگان به تقلب، تنها درصدی که شجاعت حضور در خیابانها را دارند، چالش مستقیمی برای حکومت تلقی می شوند، در ادامه هم با توجه به قواعد ساده طبیعی و آماری که اکثریت از اقلیت بیشتر است (وات دِ هِل) و يک اسلحه به دست می تواند بر صدها آدم بی سلاح حکمرانی کند، می بینیم جنبش سبز بعد از مدتی از جوش و خروش اولیه می افتد؛ هر چند ممکن است در زیر پوست شهر به اشکال مختلف ادامه داشته باشد.
***
در یک بعدازظهر گرم از آخرین روزهای بهار، دختری بنام ندا که ازشور و شوق زندگی لبریز است، مجبور می شود ظرف چند دقیقه برای همیشه با زندگیش وداع کند. تصاویری که از آخرین لحظات زندگی ندا پخش شد، همه المان های لازم برای یک درام کامل را داشت، صرفنظر از مرثیه های رنگارنگ و محکومیت های جهانی. در روزهایی که همه دنیا در راستای رمزگشایی آخرین نگاه ندا و اینکه چه پیامی برای دنیا داشته اشت، سخن پرانی و شعرسرایی می کرد، یکی از گزارشهای منتشرشده از حاضرین کنار او به این موضوع اشاره کرد که ندا می گفته:"دارم می سوزم". در واقع زندگی ندا، با تصوری که ما از زندگی داریم، بعد از آن خونریزی دلخراش از دهان و بینی به پایان رسیده است. شاید این واقعیت رگ غیرت مبارزین راه آزادی را که معمولا با اشعاری در ژانر "شهید، راهت ادامه دارد" مسلح هستند، به جوش آورد؛ ولی این فقط یک مصادره منفعت طلبانه یک زندگی به نفع اجتماع است. در حالیکه، ندا دیگر از نواختن هیچ سازی لذت نمی برد. ندا دیگر از لغزش دستان عاشقش روی تنش سرمست نمی شود. ندا طعم آزادی را در این مملکت هیچ گاه نخواهد چشید!
***
این نوشته به هیچ وجه از تمایلات ضدجنبش اینجانب حکایت نمی کند. شاید، فقط تلاشی است برای بیان تضاد تراژیک بین زندگی شخصی و حرکتهای اجتماعی. همان کانفلیکت طنزآلودی که در جمله "مرگ یک انسان تراژدی است. مرگ صدها هزار نفر فقط یک آمار است." دنیا بر اساس قواعد طبیعی خشن و میانگین های تنبل اداره می شود و بغض ها و زخم ها و خون ها و سنگ ها و آروزها و جوش و خروش های من و تو باید، آرام آرام و مستمر، به تغییر شرایط منجر شود.کاش!